پس از پایان مراسم حج در سال دهم هجرت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مکه به سوی مدینه حرکت کرد. هنگامی که کاروان به منطقهای به نام غدير خم (در نزدیکی جحفه) رسید، جبرئیل از سوی خداوند، به پیامبر وحی فرستاد که:« یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته »؛ _سوره مائده، آیه 67_ (ای فرستاده ما؛ تمام آنچه را که از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم ابلاغ کن؛ و اگر این کار را نکنی رسالت خود را انجام ندادهای.)
پیامبر که از لحن آیه، متوجه اهمیت این مأموریت شده بود، دستور داد کاروان متوقف شود. آنان که جلوتر بودند برگشتند و آنان که عقب تر بودند، به کاروان رسیدند.
هوا به شدت گرم بود و مردم قسمتی از عبای خود را روی سر انداخته بودند. برای پیامبر در زیر یکی از درختان سایبان زدند. پیامبر نماز ظهر را به جماعت خواند و آنگاه بالای یک بلندی که از جهاز شتران درست شده بود رفت و در برابر دیدگان دهها هزار نفر از کاروانیان خطبهای را با صدای رسا ایراد فرمود.
او در این خطبه به مردم یادآور شد که به زودی دعوت حق را لبیک میگوید و از میان آنها میرود. رسول خدا صلی الله علیه و آله در ضمن سخنانش چندین بار از مردم اعتراف گرفت که او در راه رسالت الهیاش کوشیده است.
آن گاه فرمود:« من در میان شما دو چیز نفیس و گرانبها میگذارم: یکی کتاب خدا که یک طرف آن در دست خداست و طرف دیگر آن در دست شما؛ و دیگری عترت و اهل بیت من. خداوند به من خبر داد که این دو یادگار هرگز از هم جدا نخواهند شد. هان ای مردم! از قرآن و عترت من تخطی نکنید و در عمل به دستوراتشان کوتاهی نکنید که هلاک میشوید.»
آن گاه دست علی علیه السلام را گرفت و آن قدر بلند کرد که سفیدی زیر بغل هر دو برای مردم نمایان شد. او را به مردم معرفی کرد و از مردم پرسید:« بر مومنان چه کسی از خود آنها سزاوارتر است؟»
همگی پاسخ دادند:« خدا و پیامبر او بهتر میدانند.»
پیامبر فرمود:« خداوند مولای من است و من مولای مومنان؛ و من بر آنها از خودشان سزاوارترم.»
آنگاه فرمود:« من کنت مولاه فهذا علی مولاه »؛ (هرکس من مولای او هستم، این علی مولای اوست.) و این جمله را سه بار تکرار کرد و چنین ادامه داد:« اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه و انصر من نصره و اخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار » (بار خدایا! کسانی را که علی را دوست دارند دوست بدار و کسانی را که با او دشمنند دشمن بدار. خدایا یاران علی را یاری کن، دشمنانش را خوار و ذلیل کن و او را محور حق قرار بده. )
آن گاه فرمود:« ای مردم! اکنون جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ سوره مائده، آیه 3، (امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین جاودان شما پذیرفتم.)
پیامبر صدای خود را به تکبیر بلند کرد و فرمود:« خدا را سپاسگزارم که آیین خود را کامل کرد و نعمتش را به پایان رساند و از وصایت و ولایت و جانشینی علی پس از من خشنود گشت.»
پس از این سخنان، از بالای جهاز شتر فرود آمد و به علی دستور داد در خیمه بنشیند تا مردم با او بیعت کنند. پیش از همهی افراد، ابوبکر و عمر به حضرت علی علیه السلام تبریک گفتند و او را مولای خود خواندند.
پس از آنها نیز تمام مسلمانان به دستور پیامبر خدا با عنوان عنوان امیرالمؤمنین به حضرت علی علیه السلام سلام و با او بیعت کردند.
عيد غدير، عيد الله اكبر و عيد آل محمد و ارزشمندترين و والاترين عيد اسلامى است. هيچ روزى در طول سال، فرخندهتر و مباركتر از اين روز مقدس نزد شيعيان اهل بيت نيست. امام صادق(ع) میفرمايد:
"روزعيد غدير خم در ميان سه عيد فطر و قربان و جمعه، مانند درخشندگى ماه در ميان ستارگان است."
زيرا در اين روز بزرگ بود كه خداوند اعلام كرد: امروز دين را بر شما تكميل كردم و نعمتم را بر شما به اتمام رساندم «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا»؛ نعمت بزرگ اسلام كه از هر نعمتى ارزندهتر و گرانبهاتر است، كامل نمىشود و محقق نمىگردد جز با ولايت على(ع).
رسول خدا(ص) فرمود: در روز قيامت كه خداوند تمام مردم را جمع میكند و صراط بر پل دوزخ زده میشود، هيچ كس از آن نمیگذرد جز كسى كه با ولايت على ابن ابىطالب(ع)، گذرنامه بيزارى و برائت از جهنم را داشته باشد.
و در اين روز بزرگ كه يادآور نصب و تعيين اميرالمؤمنين به دست مبارك رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و به امر پروردگارش است، بايد اين فطرت الهى را در دلها زنده كرد و پردههاى ظلمت و جهالت و تارهاى نادانى و غفلت را از ديدگان غافلان برداشت تا بر طريقه حق پايدار گردند و به صراط مستقيم الهى روى آورند و دينشان كامل شود.
امام صادق(ع) اعمال اين روز مهم را در چهار مورد خلاصه میكند:
1- صيام: در برخى روايات وارد شده كه روزه اين روز برابر است با صد بار حج و صد بار عمره. و در روايت ديگرى، كفاره شصت سال گناه است.
2- قيام: اصطلاحا قيام بر عبادت و زنده نگه داشتن اين يوم الله با مناجات و دعا و استغفار، اطلاق میشود ولى ممكن است قيام كنايه از استقامت و پايدارى در راه حق و قيام در برابر دشمنان اسلام و مسلمين و مبارزه با طاغوتها و ستم پيشگان باشد. به هر حال خود قيام عليه باطل و جهاد در راه خدا، نيز يك عبادت بزرگ است بلكه از اهم فرائض و واجبات است.
3- اطعام الطعام: مهمانى كردن و اطعام نمودن برادران با ايمان از ويژگىهاى تمام اعياد به ويژه اين عيد بزرگ است كه بر آن تاكيد شده است. و قطعا خرسند نمودن مؤمنين، از برترين عباداتى است كه رضايت پروردگار را به دنبال دارد.
4- صلة الاخوان: احسان و نيكى به برادران مؤمن و ديد و بازديد و زيارت آنان پيوسته از اعمال بسيار پسنديده و نيكو است ولى در اين روز، تاكيد بر آن شده است.
در کتاب «بشارة المصطفى» و «مجالس» شیخ مفید و «أمالى» شیخ طوسى روایت کردهاند از شیخ مفید، از ابن قولویه، از حسین بن محمد بن عامر، از مُعَلّى بن محمد، از محمد بن جمهور عَمِّى، از ابن محبوب، از أبو محمّد وابِشى، از أبو وَرْد که گفت: از حضرت امام محمّد باقر علیهالسلام شنیدم که مىگفت: چون روز قیامت بر پا شود، خداوند همه مردم را عریان و پابرهنه در زمین هموارى جمع میکند؛ و آنها را در راه محشر به قدرى متوقف میدارند که همگى عرق بسیارى مىکنند و نفَسهاى آنان به شدت میزند، و به قدرى که خداوند اراده کرده است درنگ مىکنند؛ و این است معناى گفتار خداوند تعالى: «فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا؛ و در آن وقت (اى پیامبر) نمىشنوى مگر صداى آرام و بدون صوت را.»
در این حال منادى از عرش ندا میکند: کجاست پیامبر امّى؟ خلایق میگویند: این صداى تو به همه رسید و همه شنیدند، آن پیامبر را با اسمش صدا کن!
منادى ندا میدهد: کجاست پیامبر رحمت: محمد بن عبدالله؟ رسولالله صلّى الله علیه و آله و سلّم بر پا مىایستد، و از همه مردم جلوتر مىآید تا اینکه مىرسد به حوضى که طول آن به قدر مسافت ما بین أیْلَة و صَنْعَاء است، و در کنار حوض مىایستد. و پس از آن صاحب شما را ندا مىکنند؛ او هم به جلو مىآید، و در برابر مردم با رسول الله وقوف مىکند.
سپس به مردم اجازه داده مىشود و آنان به حرکت در مىآیند. و در آن وقت، مردم به دو دسته تقسیم مى شوند: جماعتى در حوض وارد مى شوند، و جماعتى را از حوض دور مى کنند و چون رسولالله صلّى الله علیه و آله و سلّم ببیند که از محبان ما اهلبیت کسى را از حوض دور کنند گریه میکند و میگوید: اى پروردگار من! شیعه على! اى پروردگار من! شیعه على!
در این حال خداوند فرشتهاى را مىگمارد که از آن حضرت بپرسد: اى محمد! سبب گریه شما چیست؟! رسول الله میگوید: چگونه نگریم بر جماعتى که از شیعیان برادرم علىّ بن ابى طالب هستند، و من آنان را مىنگرم که از حوض دورشان کردهاند، و به جانب أصحاب دوزخ روان ساختهاند!؟
خداوند عز و جل میگوید: اى محمد! من از گناهان آنها گذشتم، و همه را به تو بخشیدم. و من آنان را به تو و به کسانى که از ذریه تو هستند، و آنان آن ذرّیه را دوست دارند و ولایت آنها را برعهده گرفتهاند، ملحق ساختم، و آنها را از زمره و جمعیت تو قرار دادم و در حوض تو وارد کردم و شفاعت تو را درباره آنان پذیرفتم و به همین دلیل تو را مکرم و گرامى داشتم.
و حضرت باقر علیهالسلام گفتند: در آن روز چه بسیار از مردان و زنان گریه کنندهاى که چون این جریان را ببینند، فریاد مىزنند: یامحمداه! و هیچ یک از موالیان ما و از محبان ما نمىماند مگر آنکه در حزب ما قرار می گیرد و با ما وارد در حوض ما مى شود.
زندگی نامه
امام باقر(ع) ،پنجمين امام معصوم در یکم رجب سال 57 هجرى قمری در شهر مدينه چشم به جهان گشود (مصباح المتهجد، شيخ طوسى،ص )557.. او را«محمد»ناميدند و«ابو جعفر»كنيه و«باقر العلوم »يعنى «شكافنده ى دانشها» لقب آن گرامى است. امام باقر علیه السلام ، در جریان کربلا حضور داشتند و سن مبارک ایشان، چهار سال بود.
امام باقر (ع) از دو سو- پدر و مادر- نسبت به پيامبر و حضرت على و زهرا عليهم السلام مى رساند،زيرا پدر او امام زين العابدين(ع) فرزند امام حسين(ع)،و مادر او بانوى گرامى «ام عبد الله » فاطمه دختر امام مجتبى(ع) است.
امام باقر العلوم(ع)،هفتم ذيحجه ى سال 114 هجرى قمری در پنجاه و هفت سالگى در زمان ستمگر اموى «هشام بن عبد الملك »مسموم و شهيد شد.»
دانش امام
دانش امام باقر عليه السلام نيز همانند ديگر امامان از سر چشمه ى وحى بود،آنان آموزگارى نداشتند و در مكتب بشرى درس نخوانده بودند.
«عبد الله بن عطاء مكى » مى گوید:هرگز دانشمندان را نزد كسى چنان حقير و كوچك نيافتم كه نزد امام باقر عليه السلام؛
«حكم بن عتيبه »كه در چشم مردمان جايگاه علمى والايى داشت در پيشگاه امام باقر چونان كودكى در برابر آموزگار بود. ارشاد، شيخ مفيد، ص 264..
شخصيت آسمانى و شكوه علمى امام باقر (ع) چنان خيره كننده بود كه «جابر بن يزيد جعفى » به هنگام روايت از آن گرامى مى گفت:«وصى اوصياء و وارث علوم انبياء محمد بن على بن الحسين مرا چنين روايت كرد...» همان، ص 264.
اخلاق امام باقر (ع)
یکی از ویژگیهای خیلی خوب امام محمد باقر علیه السلام این بود که هر وقت به دوستانش نزدیک می شد با آنها دست می داد و می فرمود: این کار، دلها را به هم نزدیکتر و مهربانتر می کند و دشمنیها را از بین می برد. همین اخلاق خوب امام بود که باعث می شد تا مردم ایشان را دوست داشته باشند و حتی این برخوردهای با محبت و احترام باعث می شد که خیلی از کسانی که با ایشان بد بودند به ایشان احترام بگذارند و حتی با آن حضرت دوست بشوند.
مردى از اهل شام در مدينه ساكن بود و به خانه ى امام بسيار مى آمد و به آن گرامى مى گفت: «...در روى زمين بغض و كينه ى كسى را بيش از تو در دل ندارم و با هيچكس بيش از تو و خاندانت دشمن نيستم!و عقيده ام آنست كه اطاعت خدا و پيامبر و امير مؤمنان در دشمنى با توست،اگر مى بينى به خانه ى تو رفت و آمد دارم بدان جهت است كه تو مردى سخنور و اديب و خوش بيان هستى!»در عين حال امام عليه السلام با او مدارا مى فرمود و به نرمى سخن مى گفت.چندى بر نيامد كه شامى بيمار شد و مرگ را رويا روى خويش ديد و از زندگى نااميد شد،پس وصيت كرد كه چون در گذرد امام باقر(ع) بر او نماز گذارد.
شب به نيمه رسيد و بستگانش دریافتند که او مرده است،بامداد وصى او به مسجد آمد و امام باقر عليه السلام را ديد كه نماز صبح به پايان برده و به مشغول تعقیب است.
عرض كرد:آن مرد شامى از دنیا رفته و خود چنين خواسته كه شما بر او نماز گزاريد.
فرمود:او نمرده است...شتاب مكنيد تا من بيايم.
آنگاه به خانه ى شامى آمد و بر بالين او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد،امام او را نشانيد و پشتش را به ديوار تكيه داد و شربتى طلبيد و به او داد و به بستگانش فرمود غذاهاى سرد به او بدهند و خود بازگشت.
مدتی نگذشت كه شامى شفا يافت و به نزد امام آمد و عرض كرد:
گواهى مى دهم كه تو حجت خدا بر مردمانى»امالى، شيخ طوسى، ص 261. »
چگونگی شهادت
هشام، خلیفه و حاکم زمانِ امام باقر علیه السلام ، یکی از نزدیکانش را مامور کرد تا امام باقر علیه السلام را شهید کند، آن مرد بدکار هم حضرت باقر علیه السلام را مسموم کرد و باعث شد تا امام، در روز دوشنبه هفتم ذی حجه سال 114 هجری، در شهر مدینه به شهادت رسید. آن حضرت 57 سال در این جهان زیست. از این مدت چهار سال با جدش امام حسین علیه السلام و پس از وی 35 سال با پدرش زندگی کرد و 18 سال بقیه عمرش را به تنهایی به سر برد.
اصحاب و شاگردان امام(ع)
در مكتب امام باقر (ع) شاگردانى نمونه و ممتاز پرورش يافتند از جمله:
1-«ابان بن تغلب »: ابان از شخصيتهاى علمى عصر خود بود و در تفسير،حديث،فقه، قرائت و لغت تسلط بسيارى داشت.والايى دانش ابان چنان بود كه امام باقر (ع) به او فرمود در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوى بده زيرا دوست دارم مردم چون تويى را در ميان شيعيان ما ببينند. جامع الروات، مجمد بن علی اردبیلی، ج 1، ص9.
2-«زراره»: زراره از قرائت و فقه و كلام و شعر و ادب عرب بهره اى گسترده داشت و نشانه هاى فضيلت و ديندارى در او آشكار بود. همان، ص 117.
3-«محمد بن مسلم »:فقيه اهل بيت و از ياران راستين امام باقر و امام صادق عليهما السلام بود،او اهل کوفه بود و براى بهره گرفتن از دانش بيكران امام باقر (ع) به مدينه آمد و چهار سال در مدينه ماند.
برخی از سخنان امام(ع)
دروغ خرابى ايمان است. وسائل الشيعه، محمد بن حسن حر عاملی ،ج 2، ص 233.
مؤمن،ترسو و حريص و بخيل نمى شود. همان، ص 6.
همانا خداوند با حيا و بردبار را دوست مى دارد. همان، ص 455.
آنكه خشمش را از مردم باز دارد خداوند عذاب قيامت را از او باز دارد. همان، ص 469.
آنانكه امر به معروف و نهى از منكر را عيب مى دانند بد مردمانى هستند. فروع كافى، محمد بن یعقوب کلینی، ص 343.
زخمها بر سینه دارم ای ماه، امشب آخرین درخشش چشمم را میبینی. حرفها در گلویم مانده است که اجازه فریاد شدن ندارند.
من، زخمی کربلایم. من ادامه زخم کربلایم و وارث زخمهای جدم حسین علیه السلام و پدرم سجاد علیه السلام . پدرم، جای غل و زنجیرش را برای من و جماعت شیعه به ارث گذاشت و یک مدینه غربت و خانه ای که از در و دیوارش، بوی عشق سوخته بوتراب می آمد و جگر آتش گرفته مجتبی.
مپندار از جگر آتش گرفته ام مینالم؛ من از کودکی با جگر سوخته میزیستم. من کودک کربلایم، راز غربت فرزندان علی علیه السلام را از کربلا بر دل دارم، سینه ام زخمی ناله های زینب است. من زخم خورده کربلایم و زخمی قومی که سنگ بر فرزندان علی زدند.
خسته ام؛ خسته پیامی که در دل دارم و شاگردانی که به هزار رنج، پای حرفهایم مینشینند.
خداحافظ... سلام!
ای ماه خسته! امشب پسر زین العابدین چشم از دنیا فرو میبندد؛ تو شاهد باش که مردم زمانه با فرزند فاطمه علیه السلام نیکی نکردند و با جهالتشان، زخمش زدند. خداحافظ ای دنیای تاریک مردم مدینه!
سلام بر تو ای پدر و سرورم، یا اباعبداللّه.
پشت دانايى اردو زده بود
در حوزه، شعر معرفت مى سرود و در دانشگاه قرائت مى كرد.
در آسمان دلهاى جوانان دانشگاه با چتر نجاتى كه در دستش بود، مى چرخيد و پدرانه بر سر آنها سايه مى افكند و جرعه جرعه عشق مى نوشانيد.
سوار بر نسيم، از كوچه پس كوچه هاى دلهاى جوانان كه انتهايش پاكى است، گذر مىكرد و دين را همچون چشمهاى زلال، در سرزمين وجودشان مى جوشانيد.
او با فريادهايش بر افكار و انديشه ها زنگ بيدارى زده بود و به آنان مشق سعادت مى داد.
ناپاكى ها را از دانشگاه تهى كرده بود و معنويت را طنين انداز.
با ثانيه هاى ملتهب
دستهايش بوى خدا مى داد. با ثانيه هاى ملتهب شهر شب قرار گذاشته بود كه بر سر آنها نيز دست بكشد. با سر انگشت حكمت و نصيحت هاى بارانى اش، خاكيان را به ادراك دعوت مى كرد.
«در افسون گل سرخ شناور بود و پشت دانايى اردو زده بود. صبحها همگام با خورشيد متولد مى شد و هيجان ها را پرواز مى داد».
به توان ابديّت
«مجذور» عشق را به «توان» ابديت، سر كشيده بود، «حاصل ضرب» ماه و ستاره ها را با دقيقه هاى شب «جمع» كرده بود و هميشه خوشبختى را «تقسيم» مىكرد.
دنيا را از زندگى اش «منها» كرده بود و در لابه لاى گرد و غبار غفلت گم نمى شد.
ولى افسوس كه شعر موزون مرگ را به لب آورد؛ اگرچه سرنوشت خويش را تكثير كرد.
به كوچه هاى سجده رو كرده بود
به گريه هاى ساده خو كرده بود
تبار او به آسمان مى رسيد
و از نسيمِ گل وضو كرده بود
حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی، ساعتی قبل و پس از گذشت یک هفته از انجام عمل جراحی، از بیمارستان مرخص شدند.
رهبر انقلاب در هنگام ترخیص در مصاحبهای از اظهار لطف و محبت آحاد ملت عزیز ایران و همچنین شخصیتها و مسئولان محترم و نیز از از زحمات کادر پزشکی و درمانی بیمارستان، صمیمانه تشکر و قدردانی کردند.
ایشان همچنین در بخش دیگری از این مصاحبه نکات مهمی در خصوص مسائل منطقه و دخالتهای آمریکا بیان کردند.
حضرت آیتالله خامنهای اظهارات مقامات آمریکایی در خصوص تشکیل ائتلافی تحت عنوان مبارزه با داعش را پوچ، توخالی و جهتدار خواندند و با بیان شواهدی از کذب بودن و تناقض ادعاها و مواضع و رفتار مقامات آمریکایی در خصوص مسئلهی دعوت از ایران به این ائتلاف تأکید کردند:
همان روزهای اولی که مسئلهی داعش در عراق پیش آمد آمریکاییها بهوسیلهی سفیرشان در عراق درخواست کردند که دربارهی داعش همکاری کنیم؛ من مخالفت کردم چون اینها دستشان آلوده است، وزیرخارجهی آمریکا هم شخصا از دکتر ظریف درخواست کرده بود که آقای ظریف هم رد کرد.
حرکتی که در عراق انجام شد و کمر داعش را شکست، کار آمریکاییها نبود، بلکه کار مردم، ارتش و نیروهای مردمی عراق بود و خود آمریکاییها و داعش نیز این واقعیت را میدانند. آمریکا میخواهد بهانه پیدا کند که درعراق و سوریه هم مانند پاکستان هرجا دلش میخواهد وارد شود و بمباران کند.
مشروح بیانات مهم رهبر انقلاب تا ساعتی دیگر در KHAMENEI.IR
تصاویر مربوط به روز پنج شنبه 93/6/20:
مهدی چراغ زاده
برسانید مرا طوس، شفا میخواهم
باز هم پنجره فولاد رضا میخواهم
آمدم شاه! نه از بهر پناهت تنها
بلکه این بار فقط از تو شفا میخواهم
حرمت هست شفاخانه هر بیماری
ای طبیب دل ما، از تو دوا میخواهم
مطمئنم ز تو که ضامن اهو شده ای
ضامنم میشوی اما به دعا میخواهم...
"یا رب این شاخه گل از شش جهتش دار نگاه"
این دعا کردم و آمین ز شما میخواهم
گفته ای هر که بیاید تو سه جا میآیی
صحت یار فقط، جای سه جا میخواهم...
عکس رهبر معظم انقلاب اسلامی، که صبح سه شنبه، هجدهم شهریور ۱۳۹۳ در بیمارستان گرفته شده است. معظم له، صبح روز دوشنبه در همین بیمارستان، تحت عمل جراحی قرار گرفتند. سرپرست تیم جراحی حال عمومی ایشان را بسیار خوب اعلام کرد.
تصویر رهبر معظم انقلاب پس از چهار روز روز بستری؛ اولین عکس ایستاده از رهبر پس از عمل جراحی که ساعاتی پیش منتشر شد:
پس از انجام عمل جراحي بر روي رهبر انقلاب، موجي از نگراني و اندوه بين مردم کشورمان به وجود آمد و به تبع تبلور اين احساسات در بين شاعران کشورمان بيشتر نمود داشت و شعرهايي توسط شاعران سروده و دست به دست شد.
اين شعرهاکه در شبکههاي اجتماعي پسيار پرمخاطب بودند، همراه با عکسهايي از ايشان منتشر شد و دليل ديگري بود بر عشق و محبت مردم ايران و شاعران اين سرزمين به رهبرشان.در ادامه مروري داريم بر تعدادي از اين شعرها که در اين مدت سروده شده است.
رضا احسان پور يکي از شاعراني بود که بلافاصله دست به قلم شد و شعري خطاب به ايشان سرود:
سلام سيّدِ خوبم؛ خدا نگهدارت / هزار ناز طبيبانه است بيمارت
تمام درد و بلاها به جان من، آقا! / مباد لحظهاي اصلاً دهند آزارت
گرهگشاتر از آني که کوري گرهها / به دستهاي تو افتد؛ کُند گرفتارت
عزيز ملّت ايران، ادامهي خوبان / بيا دوباره به ميدان، ببند دستارت
سرت سلامت و جانت دوباره جانافزا / بيا که چشم به راه توايم و ديدارت
**جان عالم فداي نامت! ما/ نگرانيم حالتان خوب است؟
شعر ديگري که توسط جمعي از شاعران سروده شده، شعري در خصوص مقام معظم رهبري و طلب سلامتي براي نائب الإمام است. اين شعرسروده جمعي شاعران گروه «شعر انقلابي مشهد» و به اين شرح است:
جان ما را بگيرد آنکه خودش / حفظ کرده هميشه جانت را
خبر رفتن اتاق عمل / کشته از صبح عاشقانت را
...
تو مسيحي و اين دل شيدا / به هوايت هميشه مسلوب است
جان عالم فداي نامت! ما / نگرانيم، حالتان خوب است؟
.....
نذر کردم براي بهبوديت / اشکهاي محرم و صفرم
سايه ات مستدام آقا جان / اي فداي تو مادر و پدرم
......
از دعاهاي مردم ايران / دکترت گفت بهتري آقا
کوري چشم دشمنان حسود / تاهميشه تو رهبري آقا
.....
تو همينقدر سالمي کافي ست / کور گشته ست چشم بدخواهان
عکس هاي به روي تختت گفت / چه قدر استواري آقا جان
....
اي ز نسل حسين و کرببلا / شکر حق فاطمه نشاني تو
بي بصيرت چرا نمي فهمد / نائب صاحب الزماني تو
....
خنده ات جان تازه مي بخشد / به دلم، پس بخند آقاجان
لطفا از جاي خود کمي برخيز / در غم را ببند آقاجان
...
من که سرباز عشقتان هستم / شاعر صاف و پاپتي شما
بهترين عيدي همين شب هاست / خبر سر سلامتي شما
....
اي که ريزد ز وجه تو حسنات / وي قيام و قعود تو برکات
کوري چشم دشمنان حسود / نذرآقا و «رهبرم» صلوات
شاعران اين شعر مهدي جلالي، رضا مشهدي، علي رضايي، سيد امير احمدنيا، مسعود يوسف پور، محمد جواد ابوتراب زاده و مهدي تديني هستند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح روز دوشنبه در یک بیمارستان دولتی مورد عمل جراحی پروستات قرار گرفتند که این عمل بحمدلله با موفقیت انجام شد. خبر این اتفاق با تدبیر رهبری و برای جلوگیری از سوءاستفاده از رسانههای ضدانقلاب و بیگانه به طور گسترده پوشش خبری داده شد.
با این وجود برخی از عناصر ضدانقلاب در شبکههای اجتماعی سعی کردند تا با انتشار پستهایی خبر عمل جراحی رهبر انقلاب را سخت و خطرناک نشان دهند و یا عدهای دیگر عمل ایشان در بیمارستان دولتی و سادهزیستی ایشان را زیر سئوال ببرند که البته در هر دو مورد با عدم استقبال کاربران شبکههای اجتماعی مواجه شدند.
ادامه عکس ها در ادامه مطلب...
یکی از عجیب ترین پیامک هایی بود که به خاطر دارم. با دقت خواندم و بعد از خواندن حسی شبیه منگی، حسی شبیه یک وهم و خواب پیدا کردم. حس کردم بخش از یک خواب مغشوش است. از آن خواب ها که اولش با فوتبال شروع می شود و پایانش با سخنرانی؛ از آن رؤیاهای بی سر و ته که حتی بعد خواب، حافظه یاری نمی کند برای نقل. متن پیامک خیلی ساده بود، ولی پیامکی با آن محتوا، قبل از ساعت ۸، بیش از حد غیر منتظره و غیر قابل هضم می نمود.
مگر متن پیامک چه بود؟! شاید به تعبیری یک خبر خوش بود؛ این که رهبر انقلاب یک عمل جراحی را به سلامت از سر گذرانده اند. خب این که این همه آسمان و ریسمان بافتن نداشت، داشت؟! یک عمل بود که بحمدلله به خیر گذشت! ولی پاسخ این است که قطعا داشت!
هجمه ی سوالات و ابهامات در آن لحظه، خیلی شدید و غلیظ بود. این قدر سنگین بود که نمی فهمیدم چرا حالم منقلب شده. هرچه دوباره، سه باره و چندباره پیامک را می خواندم، می دیدم که اتفاق محیرالعقول نیست که! به خودم می گفتم بزرگش می کنی ها!
با خود گفتم عجیب بود؟! مگر پروستات عارضه ی کهنسالی نیست؟! مگر رهبر انقلاب، پیر انقلاب نیست؟! مگر عمل جراحی، در این روزگار، امری بعید و غریب است؟!
اما بعد یکی دو ساعت که از گیجی خارج شدم، تازه دریافتم که علت آن حالم چه بوده. داستان این بوده که عقلم قفل شده بود حین مطالعه ی پیامک، ولی حسم عکس العملی عقلانی از خود نشان داد. حسم فهمیده بود که این پیامک یعنی چه. حسم می گفت که این پیامک یعنی که چه بخواهم قبول کنم و چه نخواهم، آیت الله خامنه ای پیر شده اند، اما همان حس می گفت که من "حس" نمی کنم که ایشان پیر باشند. بعد باز حسم می گفت که همین پیرمرد ۷۵ ساله، هم چنان غرش می کند و حسم بلافاصله می گفت که خب شیر پیر، باز هم شیر است، ولی باید قبول می کردم که پیر است.
خلاصه این حس، بدجوری داشت استدلال می کرد. خیلی با مرام و معرفت شدید، داشت جور عقل موقتا نسبتا تعطیل شده ام را می کشید.
خدا قوت به این حس، که البته از حسن فکر کردن به دوست بود نه از پاکی دل حسگر. حس هم گاهی چه عاقل می شود، وقتی طرفش خالص و با احساس و عاقل و معقول باشد.
این حس معقول و ژرف اندیش، گفت که این یک جرقه بود برای قدرشناسی از شخصی که فدرش را آن طور که شایسته ی خودمان و خودش است، نمی دانیم و می گفت که این یک تلنگر بود برای این که بفهمیم، رهبر انقلاب هم یک انسان است با همه ی محدودیت های بشری و مقتضیات و تبعات آن.
۲- خانم آزاده نامداری ساعاتی پس از عیادت مقامات کشوری با رهبر انقلاب، عکسی را در صفحه ی اینستاگرامش منتشر کرد. و بعد از چند دقیقه عکس را حذف کرد.
چند نکته در این باب:
اول: متاسفم برای شبه روشنفکران اپوزیسیون نمایی که فضایی ایجاد می کنن. که خانم نامداری، بعد از انتشار این عکس، می ترسد بلایی را که سر خانم الهام چرخنده آوردند، سر او هم بیاورند.
دوم: در همین حد هم که خانم نامداری همت کرده اند، ستودنی است.
سوم: کاش خانم نامداری و امثال ایشان، قدر شجاعت و استقامت خود بر موضع بر حقشان و اثرگزاری این قسم مواضع در جامعه را می دانستند.
۳- تنها نکته ای که در ایام عیادت از رهبر انقلاب، ذهنم را مشغول کرد، این بود که آقای سید محمد خاتمی، رئیس جمهور اسبق کشورمان، چرا به عیادت رهبری نرفت؟
در این باب هم سه مورد قابل ذکر است:
اول: این بار، دیگر کارت دعوت نیازی نبود؛ عیادت بود و مستحب و حضور همه آزاد.
دوم: آقای خاتمی، همان طور که در انتخابات نهم مجلس در سال ۹۰، رای داد و خود را در معرض اتهامات و اهانات قرار داد، به نظرم باید این بار به طریق اولی اقدام می کرد. هم از حیث استحباب، هم از باب احترام، هم از نظر اثبات حریت و آزادگی اش. بدون شک عیادت از رهبری، بی اهمیت تر نبود از شرکت در انتخابات مجلس نهم.
سوم: آقای خاتمی باید به این نتیجه رسیده بود تا امروز، که شبه روشنفکران، همان هایی هستند که دو سال آخر ریاست جمهوری اش، او را هو کردند و تخریبش کردند و دلسوز او نیستند. پس دلیلی نداشت تا برای نشکستن دل آنان، خود را از توفیق عیادت از رهبری محروم کند.
۴- اگر به عیادت ایشان می رفتم... می گفتم احسنت بر این استقامت که بعد این همه مدت و آن هم به دلیل یک عمل جراحی که از عوارض کهولت سن است، شما را در بستر بیماری دیدیم؛ ما اگر بودیم، بعد فتنه ی ۷۸، بعد فتنه ی ۸۸، بعد بسیاری از خیانت ها و بی وفایی ها، چند وقت یک بار، طوری در این بستر درازکش می شدیم، که ممنوع الملاقاتمان می کردند.
و می گفتم: بنده شما را رهبر انقلاب یا رهبری صدا می کنم، نه آقا؛ ولی انصافا، خیلی آقایید!
در پي عمل جراحي صبح دوشنبه 17 شهریور رهبر انقلاب اسلامي، آقاي دکتر مرندي رييس تيم پزشکي ايشان، در مصاحبه اي ضمن ابراز رضايت کامل از عمل جراحي پروستات انجام شده، گفت: اين عمل جراحي بدون بيهوشي و با بي حسي موضعي انجام شد و وضعيت عمومي رهبر انقلاب اسلامي کاملا خوب و طبيعي است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری ، دکتر مرندي همچنين افزود: عمل پروستات براي افراد در محدوده سني سالمندي و حتي ميانسالي، عمل رايجي است که در اغلب موارد نياز به برداشتن پروستات بوجود می آيد.
وي افزود: مدتي بود که اين عارضه در رهبر انقلاب ايجاد شده بود و نظر پزشکان اين بود که اکنون زمان مناسبي براي عمل است و رهبر معظم انقلاب نيز از نظر پزشکان معالج تبعيت کردند.
رئيس تيم پزشکي رهبر معظم انقلاب در خصوص فرآيند انجام عمل گفت: عمل مزبور صبح دوشنبه و در مدت کمتر از نيم ساعت با بي حسي موضعي و بدون نياز به بيهوشي و بدون هرگونه عارضه اي انجام شد.
وی ادامه داد: رهبر انقلاب در طول عمل در هوشياري کامل بودند و صحبت مي کردند و اکنون نيز در وضعيت خوبي هستند و از بنده خواستند که سلامت ايشان را به مردم ابلاغ کنم.
دکتر مرندی با اشاره به تأکيد رهبر انقلاب در خصوص انجام عمل در يک بيمارستان دولتي،افزود: رهبر انقلاب تأکيد داشتند که مزاحمتي براي ساير بيماران انجام نشود، لذا عمل صبح زود انجام شد.
آقای مرندی در پاسخ به سوالي درباره زمان ترخيص رهبر معظم انقلاب از بيمارستان نيز گفت: بطور معمول مراقبتهاي بعد از اين عمل براي همه بيماران بین 3 تا 5 روز در بیمارستان انجام می شود و در خصوص ايشان نيز همين روند طي خواهد شد.
وي ادامه داد: پس از ترخيص نيز مانند همه بيماران، در دوره نقاهت، محدوديتهاي بعد از عمل از لحاظ میزان فشار کاري وجود دارد و ايشان اگرچه فردي فوق العاده پر کار هستند، اما بايد به مدت چند هفته از فشار کاري خود کم و برخي کارها را نيز حذف کنند، البته اراده ايشان بر اين است که هر چه زودتر به حالت طبيعي بازگردند.
رئيس تيم پزشکي رهبر انقلاب همچنين از زحمات کادر پزشکي و پرستاران در انجام عمل جراحي و همچنين از دعاهاي خالصانه مردم ايران براي سلامتي رهبر معظم انقلاب قدرداني کرد.
حضرت امام(ره) وجوه مختلف شخصیتی داشتند، گاه ایشان را در کسوت یک فقیه میبینیم، گاه در هیئت یک فیلسوف و بیشتر در قالب یک نظریهپرداز سیاسی که بر اساس مبانی اسلام حکومت دینیای پایهگذاری کرد، اما در این میان وجه شاعری ایشان کمرنگتر از دیگر ابعاد شخصیتشان است که شاید تحت تأثیر فعالیتهای علمی و سیاسی ایشان قرار گرفته است. گذشته از این، امام(ره) هرگز به شعر از سر شاعری نگاه نکردند و اگر هم شعری سرودند، قلیانی بود که از وجود عارفمنش ایشان برخاسته بود.
حضرت امام(ره) از همان اوان جوانی شعر میسرودند و به زعم بسیاری از کارشناسان سرودههای ایشان هم از مایههای عرفانی ناب سرچشمه گرفته بود و هم استواری و انسجام یک غزل استوار را داشت. برخی دیگر نیز غزل ایشان را همانند غزل حافظ تعبیر کردهاند. ایشان از همان جوانی غزلیات نابی سروده بودند، اما متأسفانه در دوران پیش از انقلاب به دست ساواک و یا در نقل و انتقالات از بین رفته و به دست ما نرسیده است. اما بعد از انقلاب ایشان با تأکید بانو فاطمه طباطبایی، همسر حجت الاسلام و المسلمین سید احمد خمینی، چند غزلی سرودند که هماینک در قالب اثری مجزا به چاپ رسیده است.
بسیاری از اهالی ادب و هنر به استقبال از اشعار امام(ره) برآمدند و سعی کردند تا با همان مضمون و همان انسجام غزلی را بسرایند.
در این میان غزل مقام معظم رهبری که در پاسخ به غزلی از امام خمینی(ره) با مطلع «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم/چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم» جالب و خواندنی است که در ادامه مطلب میآید:
غزل امام خمینی(ره):
«من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم/چشم بیمـار تـو را دیـدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس انا الحق بزدم/همچو منصور خریدار سر دار شدم...
به گزارش روزنامه جروزالم پست، ارتش اسرائیل از هرگونه اظهار نظر درباره سرنگون شدن پهپاد اسرائیلی بر فراز نطنز خودداری کرد.
در حالی که رسانههای بینالمللی و منطقهای به طور گستردهای خبر سرنگونی پهپاد جاسوسی اسرائیل پیش از ورود به سایت هستهای نطنز را منتشر کرده بودند اما روزنامه اسرائیلی جروزالم پست در خبری نوشت که ارتش اسرائیل از هر گونه اظهار نظر درباره این خبر خودداری کرده و اعلام کرد که درباره گزارشهای خارجی هیچگونه اظهارنظری نمیکند.
بازتاب ساقط شدن پهپاد رژیم صهیونیستی در ایران در روزنامههای انگلیس
نیروهای زبده ایران یک فروند هواپیمای بدون سرنشین متعلق به رژیم صهیونیستی را رهگیری و ساقط کرده اند.گفته می شود آن هواپیما از نوع رادار گریز بود که قصد نفوذ به ناحیه هسته ای ممنوعه در نطنز را داشت اما قبل از ورود به آن ناحیه هدف یک فروند موشک زمین به هوا قرار گرفت.
مقامات سیاسی و نظامی اسرائیل گفتند هرگز به چنین اقدامی پاسخ نمی دهند.
روزنامه “فایننشال تایمز” هم با درج خبر ساقط شدن هواپیمای بدون سرنشین رژیم صهیونیستی نوشت:
در بیانیه سپاه پاسداران گفته نشده است آن حادثه چه زمانی رخ داده بود و هیچ عکسی از هواپیما منتشر نشده است. سخنگوی ارتش اسرائیل از اظهارنظر درباره آنچه که «گزارشهای خارجی» خواند، خودداری کرده است.
روزنامه “دیلی تلگراف” نیز این خبر را به نقل از خبرگزاری فرانسه منتشر کرده است.
روزنامه “ایندیپندنت” نیز با درج این خبر نوشت سپاه پاسداران نگفت که چه زمانی آن هواپیمای بدون سرنشین را هدف قرار داده بود و چطور پی برد که آن هواپیما اسرائیلی است.
ساقط شدن هواپیماهای بدون سرنشین در ایران بی سابقه نیست. سپاه پاسداران در سال 2011 یک فروند هواپیمای بدون سرنشین آر کیو- صد و هفتاد آمریکا را ضبط و سپس اعلام کرد با مهندسی معکوس به نحوه کار آن پی برده است و یک نمونه نسخه برداری شده را به نمایش گذاشت.
ادامه مطلب...
روابط عمومی کل سپاه در اطلاعیه ای اعلام کرد:
یک فروند هواپیمای جاسوسی بدون سرنشین رژیم صهیونیستی پس از رهگیری توسط پدافند نیروی هوا فضای سپاه مورد اصابت موشک قرار گرفت و سرنگون شد.
براساس این اطلاعیه هواپیمای منهدم شده از نوع پنهانکار و رادار گریزبوده و قصد نفوذ به حریم منطقه هستهای نطنز را داشت که با هوشیاری و اقدام به موقع شبکه پدافندی، قبل از ورود به منطقه مورد اصابت موشک زمین به هوا قرار گرفت.
این اطلاعیه افزوده است: این اقدام شیطنتآمیز باردیگر خوی ماجراجویی رژیم صهیونیستی را آشکارتر و برگ سیاه دیگری به پرونده سراسر جنایت و خباثت این رژیم جعلی و جنگ طلب افزود.
در این اطلاعیه همچنین تاکید شده است: سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درکنار سایر نیروهای مسلح جمهوری اسلامی برای دفاع از ملت شریف و سرزمین اسلامی ایران از آمادگی همه جانبه و قاطع برخوردار بوده و حق هر گونه واکنش و مقابله به مثل را برای خود محفوظ می داند.
مسئول روابط عمومی کل سپاه پاسداران از سالم بودن برخی قطعات پهپاد ساقط شده رژیمصهیونیستی خبر داد.
سردار رمضان شریف مسئول روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفت:
برخی قطعات پهپاد ساقط شده رژیمصهیونیستی سالم است و کارشناسان در حال بررسی اطلاعات آن هستند.
خاطرات امام خامنه ای:
میگفتم آزادی اسراء سی سال طول میکشد!
بعد از آغاز جنگ تحمیلی هم دهها بار، هزارها بار، ما نصرت الهی را دیدیم؛ کمک الهی را دیدیم. یکیاش همین آمدن اسرا بود.
ما حدود پنجاه هزار اسیر پیش عراق داشتیم؛ پنجاه هزار. او هم یک خرده کمتر از این، در همین حدودها، اسیر دست ما داشت. منتها فرقش این بود که اسیرهائی که او پیش ما داشت، همه نظامی بودند، اسیرهائی که ما پیش او داشتیم، خیلیشان غیرنظامی بودند. توی همین بیابانها مردم را جمع کرده بودند، برده بودند.
من وقتی که جنگ تمام شد، به نظرم رسید که پس گرفتن این اسیرها از صدام، احتمالاً سی سال طول میکشد؛ سی سال! چون تبادل اسرا را در جنگهای معروف دیده بودیم دیگر. در جنگ بینالملل، جنگ ژاپن، بعد از گذشت بیست سی سال، هنوز یک طرف مدعی بود که ما چند تا اسیر پیش شما داریم؛ او میگفت نداریم؛ چک چونه، بنشین برخیز؛ تا بالاخره به یک نتیجهای میرسیدند. باید صد تا کنفرانس گذاشته بشود، نشست و برخاست بشود، تا ثابت کنیم که بله، فلان تعداد اسیر هنوز باقیاند؛ آن هم قطره چکانی. صدام اینجوری بود دیگر؛ آدم بدقلق، بداخلاق، خبیث، موذی، هر وقت احساس قدرت کند، حتماً قدرتنمائیای از خودش نشان بدهد؛ اینجور آدمی بود؛ صدام طبیعتش خیلی طبیعت پستِ دنیای بود.
من میگفتم سی سال طول میکشد که اسرا آزاد بشوند. خدای متعال صحنهای درست کرد و این احمق قضیهی حملهاش به کویت پیش آمد، احساس کرد که اگر بخواهد با کویت بجنگد، احتیاج دارد به اینکه از ایران خاطرش جمع باشد؛ این هم با بودن اسرا امکانپذیر نیست. اول نامه نوشت به رئیس جمهور وقت و به نحوی به بنده، چون از این طرف جواب درستی نگرفت، بنا کرد اسرا را خودش آزاد کردن، که دیگر آنهائی که یادشان است، یادشان هست. یکهو خبر شدیم که اسرا از مرز دارند میآیند؛ همین طور پشت سر هم گروه گروه آمدند، تا تمام شد. این کار خدا بود، این نصرت الهی بود. و دیگر همین طور از این قضایا تا امروز.
دیدار اعضای دفتر رهبری و سپاه حفاظت ولی امر 5/5/1388
هنگامی كه رزمندگان اسلام در زمستان سال 65 پشت دیوارهای بصره رسیدند قطعنامه 598 مطرح و در سال 1366 به تصویب سازمان ملل متحد گردید.ایران در محتوای قطعنامه نكات مثبت و منفی آن را مورد تأمل قرار داد بنابراین در اولین موضعگیری نه آن را رد كرد، نه پذیرفت.
در 27 تیرماه سال 1367 پذیرش قطعنامه 598 از طرف امام راحل اعلام گردید. عراق پذیرش قطعنامه را به منزله ضعف ایران تلقی كرد و با همدستی منافقین بار دیگر اقدام به تجاوزگری نمود. مرصاد عملیاتی بود كه در پاسخ به تجاوزگری منافقین در عملیات فروغ جاویدان آنان طراحی شده و فروغ دشمن به افول انجامید.
رزمندگان اسلام به تعرضات عراق و منافقین در اوائل مرداد 67 پاسخ محكمی دادند و آنها را به كام مرگ فرو بردند.
عراق دریافت كه در تحلیل دچار خطا شده است. صدام در 17 مرداد 67 به ناگزیر آتشبس را پذیرفت و اعلام آمادگی كرد كه وارد مذاكره شود...
...ادامه در ادامه مطلب
«اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِكَةُ اَلاّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ اَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتی كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(1)
«اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم ، سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فكرتان بود. »
امام خمینی (ره)
« ما را چه رسد كه با این قلم های شكسته و بیان های نارسا در وصف شهیدان و جانبازان و مفقودان و اسیرانی كه در جهاد فی سبیل الله جان خود را فدا كرده و یا سلامت خویش را از دست داده اند یا به دست دشمنان اسلام اسیر شده اند، مطلبی نوشته یا سخنی بگوییم؟
زبان و بیان ما عاجز از ترسیم مقام بلند پایه ی عزیزانی است كه برای اعتلای كلمه ی حق و دفاع از اسلام و كشور اسلامی جانبازی نموده اند.»
«بار الها، اسرای ما اسیر جانی ترین دژخیم زمان می باشند.
مقاومت آنها دنیا را شگفت زده كرده است. هر چه زودتر آنها را برای خدمت به تو و بندگانت آزاد فرما و به خاندان محترم همه صبر، اجر، سلامت و مغفرت عنایت فرما.»
امام خمینی (قدس سره)
روز 26 مرداد 1369 ، میهن اسلامی شاهد حضور كبوتران سبكبالی بود كه پس از سال ها زندان در اسارتگاه ، قدم به خاك پاك میهن اسلامی خود می گذاشتند. قاصدك آزادی در چنین روزی پیام آورِ رهایی شده و این كبوتران ِاز بند رسته به آغوش گرم ملت خود بازگشتند.
میهن اسلامی ، چراغانی بود و شعف و سروری وصف ناپذیر از حضور این رسولان انقلاب و جنگ، سراسر ایران را فراگرفته بود.
اولین عكس العمل آزادگان از دیدن وطن، بوسه زدن بر خاك آن بود، سرزمینی كه قدم به قدم آن با خون بهترین فرزندان این ملت و اسوه جوانان كشورتطهیر شده بود.
حركت بعدی ، زیارت مرقد پیر مرادشان خمینی كبیر(قدس سره) و بیعت با جانشین خلف او مقام معظم رهبری حضرت آیة الله خامنه ای بود و این همه نشان از علاقه وافر و پایبندی آنان به اسلام، انقلاب و میهن عزیزشان بود.
آنها توانستند در سال های زجر و شكنجه، درد و بیماری جسمی، روح و روان خود را، توفنده و مقاوم حفظ كنند و تقوا و مردانگی خود را مضاعف نمایند تا در بازگشت به میهن در صحنه های مختلف اجتماعی، سرمشق و نمونه ای باشند برای همگان تا در دوران سازندگی، ملت ما پر صلابت تر، مقاومتر، با دشمنان خود رو به رو شود و مشكلات و مصائب را با صبر و بردباری به منظور پیشرفت، ترقی و عظمت ایران اسلامی تحمل نماید.
مقام معظم رهبری درباره آزادگان می فرمایند:
« ... یكی از چیزهایی كه شما را، دل هایتان را زنده نگه می داشت، پرامید نگه می داشت، یاد آن چهره و روحیه ی پر صلابت امام عزیزمان بود. آن بزرگوار هم خیلی به یاد اسرا بودند. حال پدری را كه فرزندانش به این شكل از او دور شده باشند، راحت می شود فهمید.»
« مسأله اسارت طولانی این ملت به نوبه خود امتحان دیگری بود كه ملت ما با موفقیت آن را به انجام رسانده و اسرای ما همانند ملت ایران از خود آزاد مردی نشان دادند و سرانجام با موفقیت و سرافرازی به وطن بازگشتند... .
... شما در دوران اسارت ، شرایط سختی را گذراندید ، اما در عین حال با حفظ دین و اعتقادات و دلبستگی خود به اسلام، امام و انقلاب موجب افتخار و آبرومندی ملت خود در برابر دشمن شدید.»
آقا نمی خوای بیای؟
تا کی باید تو خیابون گناه ها رو تحمل کنیم؟
تا کی باید تنهایی رو تحمل کنیم؟
تا کی باید ببینیم حقمون حتی تو نانوایی هم خورده میشه؟
آقا نمی خوای بیای انتقام سیلی زهرا رو بگیری؟
آقا جان می دونم که این چشمای گنه کرده لیاقت دیدن شما رو نداره؛ ولی مگه کورا دل ندارن؟
دلمونو به دیدنت روشن کن...
منتظریم؛ منتظر عدلت، منتظر مهربانیت، منتظر عطرت...
ای گل نرگس بیا ...
جامعه ما خیلی شبیه آخر زمانی شده که امام علی (ع) نزدیک 1400 سال پیش آن را تعریف کرده است...
مهدی به داد ما برس...
((... در آخر زمان که بدترین زمان هاست، در موقعی که روز قیامت نزدیک شود، زنانی ظاهر می شوند بدون حجاب، درحالی که زینت های آنها پیداست در انظار عمومی رفت وآمد می کنند، آن ها از دین خارج می شوند(به احکام دینی پایبند نمی باشند) و به امور فتنه انگیز وارد می شوند و به سوی شهوات و لذت جویی ها روی می آورند، حرام های خدا را حلال می شمارند. این گونه از زنان در جهنم خواهند ماند))
((روزی خواهد آمد که در آن سخن چینان مقرب خواهند شد و افراد بد کار، زیرک خوانده می شوند، افراد با انصاف را ناتوان به حساب می آورند، صدقه در راه خدا را غرامت می پندارند، صله رحم را با منت انجام می دهند و بندگی (اطاعت خدا) را وسیله فخر فروشی برای مردم قرار می دهند. در چنین زمانی حکومت با مشورت زنان و امارت کودکان و تدبیر خواجه گان انجام میشود))
آدم باید دلش پاک باشه...
حرف خیلی هاست...
وقتی که از یکی بپرسی چرا نماز نمی خونی سریع بهت میگه این چیزا مهم نیست آدم باید دلش پاک باشه!!!
حرف خدا برایتان مهم نیست؟
خدا در مقابل این همه نعمت فقط از شما نماز و روزه خواسته، همینم برای شما سخته؟
تازه خدا نماز را برای خودمان میخواد نه برای خودش...
خدا رو که کل جهان می ستایند. فقط این وسط انسان است که برای آنچه که برای خودش خوب است سرکش است...
امام علی (ع) جواب این افراد را داده است فقط توجه کنید:
((از کساني نباشيد که بهشت را مي خواهند اما؛ دوست دارند گناه هم بکنند، روزه نگيرند، با نماز به تسامح برخورد کنند و خدا به آنها بهشت بدهد... چرا که دلشان پاک است.))
شاید دلیل بیشتر گناهانمان این باشه که شیطان را نمی شناسیم... در زیر مطلبی آورده ام که به شما کمک می کنه تا شیطان را بیشتر بشناسید.... امیدوارم که کمکتون کرده باشد...
شیطان از جنس جن است و از آتش خلق شده است و قبل از اینکه از بهشت رانده شود خدا را بسیار عبادت میکرد و به همین دلیل عزرائیل نام گرفت.
حضرت علی (ع) فرمودند: شیطان هفتاد هزار سال خدا را عبادت کرد و فقط یک نماز دو رکعتی او چهار هزار سال طول کشید. وقتی خدا، انسان را از خاک آفرید و در آن روح دمید به تمام ملائکه دستور داد که بر آدم سجده کنند و همه سجده کردند به غیر از ابلیس و به همین دلیل از درگاه خداوند رانده شد. شیطان به خدا گفت: من هفتاد هزار سال تو را عبادت کردم و خودت فرموده ای که هرکسی مرا عبادت کند عبادتش را بی نتیجه نمیگذارم و عوضش را به او میدهم.
خداوند فرمودند: هر چه میخواهی در دنیا به تو عطا میکنم.
شیطان گفت:
* اول اینکه اجازه بدهی تا قیامت زنده بمانم. خداوند فرمود: تا روز معلوم تو را مهلت میدهم.
*دوم اینکه در مقابل هر یک از فرزندان آدم دو فرزند به من عطا کنی که برای هر یک از اولاد آدم دو فرزند را مسلط کنم تا آنها را به گمراهی بکشانند. خداوند باز هم قبول کرد.
*سوم اینکه از تو میخواهم مرا در بدن اولاد آدم همچون خون جریان دهی که از هر جای بدن بتوانم او را به مصیبت بکشانم.
*چهارم اینکه میخواهم اولاد آدم ما را نبینند ولی ما آنها را ببینیم.
*پنجم اینکه میخواهم به من قدرتی دهی که به هر شکلی که میخواهم در آیم و هر جا که میخواهم بروم.
*ششم اینکه میخواهم تا دم مرگ پیش اولاد آدم باشم (یعنی حتی وقتی حضرت ملک الموت برای قبض روح به سراغ انسان می آید شیطان هم حاضر میشود و انسان را وسوسه میکند)
امام محمد باقر(ع) فرمودند: هنگامی که انسان در حال جان کندن است خیلی تشنه میشود و در آن هنگام شیطان با یک لیوان آب می آید و میگوید اگر یر من سجده کنی و کافر شوی این آب را به تو میدهم. وقتی ناامید میشود شیطان آب را میریزد و میگوید من از تو بیزارم و میرود.
* هفتم اینکه از تو میخواهم که مرا بر سینه اولاد آدم مسلط گردانی تا او را وسوسه کنم...
ادامه در ادامه مطلب...
پيامبر (ص) در خطبه قبل از وفاتشان چنين فرمودند:
((هر كس با زن مجوس (آتش پرست )، يهودى ، مسيحى ، مسلمان يا كنيز زنا كند، خداوند بر قبرش سيصد و شصت هزار درب از آتش مى گشايد كه از آن درها، انواع مارها و عقرب ها و شهاب هاى آتشين بر او خارج مى شود و تا قيامت در قبر آن گونه مى سوزد و از بوى محل گناه او در قيامت ، همه اهل محشر اذيت مى شوند (با اين كه در آن جا پر از انواع بوهاى بد اعمال ديگر است !) و با همان بوى تعفن شديد او را مى شناسند، تا اين كه او را به آتش جهنم مى اندازند؛ باز در جهنم اهل جهنم از بوى او بيشتر از عذابهاى ديگر جهنم ، اذيت مى شوند.
]علت شدت گناه زنا اين است كه[ خداوند غيور است و از غيرت اوست كه فواحش و محارم را حرام فرموده است و هيچ كس از خدا غيرتمندتر نيست. ))
پیامبر اکرم (ص):
((وقتی كه به معراج رفتم در جهنم مردی را دیدم كه ماری چون نخل سحوق با او بود و آن مار از دهانش داخل می شد و از نشیمنگاهش خارج.
گفتم: ای جبرئیل او چه كاری انجام داده؟
گفت: او با پسران لواط می نمود.))
زنی خدمت حضرت صادق (ع) آمد و عرض کرد:
زنانی که با یکدیگر مساحقه می کنند ، حدشان چیست؟
امام فرمود:
((حد زنا است، به راستی چون قیامت شود آنها را می آورند و لباسهایی که از آتش بریده شده بر تن آنان می کنند و مقنعه های آتشین بر سرشان می بندند و زیرجامه های آتشین به بدنشان می پوشانند و عمودهای آتشین در جوفشان فرو می کنند و آنها را در جهنم می اندازند.))
جمعه که از دعای ندبه بر می گشتم دیدم کلی آدم صف بسته بودند که نان بگیرند! ولی در دعای ندبه شش ، هفت نفر بیشتر نبودند...
تازه غربت امام زمان را حس کردم دیدم این مردم برای شکمشان حاضرند صبح جمعه از خواب بزنند ولی برای آقا حاضر نیستند...
بعد دیدم خودم تا چند هفته پیش خواب بودم و در غفلت...
می دانم که آن دنیا از من خواهند پرسید که وقتی آقایت صبح جمعه به گریه تو احتیاج داشت تو کجا بودی؟؟؟
هَلْ مِنْ مُعينٍ فَأُطيلَ مَعَهُ الْعَويلَ وَالْبُكاءَ؟
هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُساعِدَ جَزَعَهُ إِذا خَلا؟ هَلْ قَذِيَتْ عَيْنٌ فَساعَدَتْها عَيْنى عَلَى الْقَذى؟
هَلْ إِلَيْكَ يَابْنَ أَحْمَدَ سَبيلٌ فَتُلْقى؟ هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنا مِنْكَ بِعِدَهٍ فَنَحْظى؟
مَتى نَرِدُ مَناهِلَكَ الرَّوِيَّةَ فَنَرْوى؟ مَتى نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مائِكَ فَقَدْ طالَ الصَّدى؟
مَتى نُغاديكَ وَ نُراوِحُكَ فَنُقِرُّ عَيْناً؟ مَتى تَرانا وَ نَراكَ وَ قَدْ نَشَرْتَ لِواءَ النَّصْرِ تُرى؟
أَتَرانا نَحُفُّ بِكَ وَ أَنْتَ تَأُمُّ الْمَلَأَ، وَ قَدْ مَلَأْتَ الْأَرْضَ عَدْلاً؟
آيا كسى هست كه مرا يارى كند تا بسى ناله فراق و فرياد و فغان طولانى از دل بركشم؟
كسى هست كه جزع و زارى كند؟
آيا چشمى مى گريد تا چشم من هم با او مساعدت كند و زار زار بگريد؟
اى پسر پيغمبر آيا به سوى تو راه ملاقاتى هست؟
آيا امروز به فردايى مى رسد كه به ديدار جمالت بهره مند شويم؟
آيا كى شود كه بر جويبارهاى رحمت درآييم و سيراب شويم؟
كى شود در چشمه آب زلال (ظهور) تو، ما غرقه شويم؛ كه عطش ما طولانى گشت؟
كى شود كه ما با تو صبح و شام كنيم تا چشم ما به جمالت روشن شود؟
كى شود كه تو ما را و ما تو را ببينيم، هنگامى كه پرچم نصرت و پيروزى در عالم برافراشتهاى؟
آيا خواهيم ديد كه ما به گرد تو حلقه زده و تو با سپاه تمام روى زمين را پر از عدل و داد كرده باشى؟
بخشی از دعای ندبه امام صادق (ع)
با خودم فکر کردم که برای خدا چه کاری انجام دادم...
با خودم گفتم من نماز می خوانم؛ ولی آواز گنجشک ها را شنیدم و فهمیدم که همه موجودات خدا را عبادت می کنند..
گفتم من به عزاداری امام حسین (ع) می روم؛ بعد دیدم همه موجودات عزادار حسین (ع) هستند...
بعد گفتم من به نماز جماعت می روم، بعد دیدم پرندگان با هم می خوانند...
گفتم من منتظر مهدی (عج) هستم؛ بعد دیدم همه موجودات منتظر او هستند...
دیدم من تازه برابر موجودات دیگر شدم ...
وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا ﴿اسرا ۷۰﴾
و به راستى ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا [بر مركبها] برنشانديم و از چيزهاى پاكيزه به ايشان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از آفريدههاى خود برترى آشكار داديم
ﺩﻋــﻮﺍ ﺷـﺪﻩ ﺑـﻮﺩ،
ﺁﻗــﺎ ﺍﻣـﯿـﺮﺍﻟـﻤـﻮﻣـﻨـﯿـﻦ(ع) ﺭﺳـﯿـﺪنـد و فـرمـودنـد : ﺁﻗـﺎﯼ ﻗـﺼـﺎﺏ ﻭﻟـﺶ ﮐـﻦ ﺑـﺰﺍﺭ ﺑـﺮﻩ.
قصاب بـه مـولا ﮔـﻔـﺖ : ﺑـﻪ ﺗـﻮ ﺭﺑـﻄـﯽ ﻧـﺪﺍﺭﻩ و ﺩﺳـﺘـﺸـﻮ ﺑـﺮﺩ ﺑـﺎلـا، ﻣـﺤـﮑـﻢ ﮔـﺬﺍﺷـﺖ ﺗـﻮ ﺻـﻮﺭﺕ حـضـرت امـیـر (ع).
ﺁﻗـﺎ ﺳـﺮﺷـﻮن رو ﺍنـداخـتـنـد ﭘـﺎﯾـﯿـﻦ و ﺭفـتـنـد .
ﻣـﺮﺩم ﺭﯾـﺨـﺘـﻦ دورش و بـهـش ﮔـﻔـﺘـﻦ ﻓـﻬـﻤـﯿـﺪﯼ ﮐـی رو ﺯﺩﯼ؟
قصاب ﮔـﻔـﺖ : ﻧـﻪ؛ ﻓـﻀـﻮﻟـﯽ ﻣـﯿـﮑـﺮﺩ ﺯﺩﻣـﺶ.
ﮔـﻔـﺘـﻦ : ﺯﺩﯼ ﺗـﻮ گـوش امـیـرالـمـؤمـنـیـن (ع)، ﺧـﻠـﯿـﻔـﻪ ﻣـﺴـﻠـﻤـﯿـﻦ .
قصاب ﺳـﺎﺗـﻮﺭﻭ ﺑـﺮﺩﺍﺷـﺖ ﺩﺳـت شو ﻗـﻄـﻊ ﮐـﺮﺩ وﮔـﻔـﺖ : ﺩﺳـﺘـﯽ ﮐـﻪ ﺑـﺨـﻮﺭﻩ ﺗـﻮ ﺻـﻮﺭﺕ امـیـرالـمـؤمـنـیـن (ع) ﺩﯾـﮕـﻪ ﻣـﺎﻝ ﻣـﻦ ﻧـﯿـﺴـﺖ .
ﺟـﯿـﮕـﺮﺷـﻮ ﺩﺍﺭﯼ ﯾـﻪ ﭼـﯿـﺰﯼ بـهـت ﺑـﮕـﻢ؟؟؟
ﺍﻣـﺎﻡ زمـان (عج) فـرمـودنــد:
ﻫـﺮ ﻣـﻮﻗـﻊ ﮔـﻨـﺎﻩ مـیـکـنـیـد ﯾــﻪ ﺳـﯿـﻠـﯽ ﺗـﻮ ﺻـﻮﺭﺕ ﻣـﻦ مـیـزنـیـد.
حالا یه سوال
تا حالا ﺻـﻮﺭﺕ ﺁﻗـﺎ ﺭﻭ ﮐـﺒـﻮﺩ ﮐـﺮﺩﯼ ﯾـﺎ ﻧـﻪ؟؟؟
حضرت امیر المومنین علی (ع) ۱۴۰۰ سال پیش فرمودند:
“إذا رأیتم الرایات السود فالزموا الأرض ولا تحرکوا أیدیکم ولا أرجلکم ثم یظهر قوم ضعفاء لا یُوبه لهم قلوبهم کزُبَر الحدید هم أصحاب الدولةلا یفون بعهد ولا میثاق یدعون إلى الحق ولیسوا من أهله “أسماؤهم الکنى ونسبتهم القرى” حتى یختلفوا فیمابینهم ثم یؤتی الله الحق من یشاء…”
”زمانی که پرچم های سیاه را دیدید از جای خود حرکت نکنید – به این معنا که دعوت آنان باطل است و نباید به کمک آنان بشتابید – سپس قومی ضعیف ظاهر می شوند که قلب هایشان مانند براده های آهن سخت است، آنها وفادار به هیچ عهدی نیستند، به حق فرا می خوانند در حالیکه از آن نیستند، اسامی شان،کنیه و نسبت هایشان از نام شهرها گرفته شده؛ تا اینکه در بین خود اختلاف نظر پیدا می کنند و خداوندخداوند اهل حق – هر کسی که بخواهد- را ظاهر می سازد…”
گفته می شود این سخن که مفهوم آن تماما با تروریست های “داعش” منطبق است کسانی که پرچم های سیاه دارند، اسامی شان، کنیه است مانند “ابو مصعب، ابوالبراء و…” و نسبت هایشان به شهرها می رسد مانند “البغدادی، الحرانی و…” .
شایان ذکر است، حدیث فوق در کتاب “احقاق الحق و ازهاق الباطل” ذکر شده است.
تا به حال نام يوم الهدم را شنيده ايد ؟ يوم الهدم يعني روز ويران کردن ...
در هشتم شوال سال 1344 هجري قمري پس از اشغال مکه ، وهابيان به سرکردگي عبدالعزيز بن سعود روي به مدينه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، سرانجام آن را اشغال نموده ، مأمورين عثماني را بيرون کردند و به تخريب قبور ائمه بقيع و ديگر قبور هم چنين قبر ابراهيم فرزند پيامبر اکرم (ص) قبور زنان آن حضرت ، قبر ام البنين مادر حضرت اباالفضل العباس (ع) و قبر عبدالله پدر پيامبر و اسماعيل فرزند امام صادق (ع) و بسياري قبور ديگر پرداختند. ضريح فولادي ائمه بقيع را که در اصفهان ساخته شده بود و روي قبور حضرات معصومين امام مجتبي ، امام سجاد ، امام باقر و امام صادق (ع) قرار داشت را از جا در آورده ، بردند .
اما اين اولين حمله آنان به مدينه نبود . آنان در سال 1221 هجري نيز يک بار ديگر به مدينه هجوم برده ، پس از يک سال و نيم محاصره توانسته بودند آن شهر را تصزف کنند و پس از تصرف اقدام به غارت اشياي گرانبهاي حرم پيامبر (ص) و تخريب و غارت قبرستان بقيع نمودند .
طبق نقل تاريخي آن ها در اين حمله چهل صندوق مملو از جواهرات مرصع به الماس و ياقوت گرانبها و حدود يکصد قبضه شمشير با غلاف هاي مطلا به طلاي خالص و تزيين شده به الماس و ياقوت و ... به يغما بردند .
و اين نيز نخستين حمله آنان به مقدسات اسلامي نبود...
ادامه مطلب...
حسین اردکانی، دکترای علم فیزیک و از شاگردان پروفسور حسابی در گفت وگو با فارس گفت: هر آنچه در شارع مقدس وجود دارد دارای مبنای علمی است به طوری که در اعمال حج آمده است که جهت حرکت برای طواف به سمت چپ و خلاف جهت عقربه های ساعت باشد یا اینکه اکثر مراجع تقلید می گویند که بهتر است در ناحیه در خانه خدا تا مقام ابراهیم طواف انجام شود.
وی افزود: تمام اینها از نظر علم فیزیک قابل اثبات است. در نیمکره شمالی که خانه خدا واقع شده است وقتی هر ذره یا جسمی خلاف جهت عقربه های ساعت بچرخد ۵ نیرو به آن وارد می شود که جمع این نیروها و انرژی ها به سمت داخل است. در بحث طواف هم همین است، ذرات در اینجا انسان ها هستند و مجموع این نیروها نیز به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت می شود.
این فیزیکدان ادامه داد: اگر در طواف، چرخش به سمت راست انجام می شد در علم فیزیک آمده است که گریز از مرکز رخ می داد و طبق قانون فیزیک ذرات که در اینجا انسان ها هستند به سمت بیرون پرتاب می شدند و نیروی آنها به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت نمی شد. اردکانی گفت: حالا اگر خانه خدا در نیمکره جنوبی واقع می شد حتماً در دین ما تأکید بر این می شد که باید در جهت عقربه های ساعت یعنی به سمت راست، طواف خانه خدا انجام شود.
وی درباره تأکید بر طواف بین در خانه خدا و مقام ابراهیم نیز اظهار داشت: هر جسم متحرکی که حرکت دورانی دارد اگر شعاع کم شود، سرعت آن به طور ناخودآگاه زیادتر می شود و تمایل و تمرکز آن به سمت داخل و مرکز بیشتر می شود به همین دلیل اکثر مراجع می گویند که در این فاصله طواف خانه خدا انجام شود چون با این تمرکز، صعود و عروج رخ می دهد.این دکترای علم فیزیک معتقد است که همه چیز در دنیا بر اساس علم فیزیک قابل بررسی است اما علم انسان در این حد نیست که تمام آنها را دریافت کند.
دکتر “طریق السوادان” آیاتی را در قرآن مجید پیدا کرده است که قید میکند موضوعی برابر با موضوعی دیگر است، مثلاً مرد برابر است با زن.
گرچه این مسئله از نظر صرف و نحو دستوری بیاشکال است اما واقعیت اعجابآور این است که تعداد دفعاتی که کلمه مرد در قرآن دیده میشود 24 مرتبه و تعداد دفعاتی که کلمه زن در قرآن دیده میشود هم 24 مرتبه است، درنتیجه، نه تنها این عبارت از نظر دستوری صحیح است، بلکه از نظر ریاضیات نیز کاملاً بیاشکال است،
یعنی 24=24.
با مطالعه بیشتر آیات مختلف، او کشف نمودهاست که این مسئله درمورد همه چیزهایی که در قرآن ذکر شده این با آن برابر است، صدق میکند. به کلماتی که دفعات بهکار بستن آن در قرآن ذکر شده، نگاه کنید:
دنیا 115 / آخرت 115
ملائک 88 / شیطان 88
زندگی 145 / مرگ 145
سود 50 / زیان 50
ملت (مردم) 50 / پیامبران 50
ابلیس 11 / پناه جستن از شر ابلیس 11
مصیبت 75 / شکر 75
صدقه ٧٣ / رضایت ٧٣
فریب خوردگان (گمراه شدگان) 17 / مردگان (مردم مرده) 17
مسلمین ۴١ / جهاد ۴١
طلا 8 / زندگی راحت 8
جادو ۶٠ / فتنه ۶٠
زکات ٣٢ / برکت ٣٢
ذهن ۴٩ / نور ۴٩
زبان ٢۵ / موعظه (گفتار، اندرز) ٢۵
آرزو ٨ / ترس ٨
آشکارا سخن گفتن (سخنرانی) ١٨ / تبلیغ کردن ١٨
سختی ١١۴ / صبر١١۴
محمد (صلوات الله علیه) ۴ / شریعت )آموزه های حضرت محمد (ص)( ۴
همچنین جالب است که نگاهی به دفعات تکرار کلمات زیر در قرآن داشته باشیم:
نماز 5، ماه ١٢، روز ٣۶۵
دریا ٣٢، زمین (خشکی) ١٣
دریا + خشکی = 45=13+32
دریا: 45.32*100=71/1111111
خشکی: 45.13*100=28/88888889
دریا + خشکی= % 00/100
دانش بشری اخیراً اثبات نموده که آب % 71/111و خشکی %28/889 از کره زمین را فراگرفته است.
آیا همه اینها اتفاقی است؟
سوال اینجاست که چه کسی به حضرت محمد (صلوات الله علیه) اینها را آموخته است؟
قرآن هم دقیقاً همین را بیان میکند.
وهوالذی انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات کل شیء فاخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراکبا و من النخل من طلعها قنوان دانیة و جنات من اعناب والزیتون و الرمان مشتبها وغیرمتشابه انظروا الی ثمره اذا اثمر وینعه ان فی ذلکم لایات لقوم یومنون." (انعام/99)
« و این اوست که از ابر باران میفرستد، با آن جوانه های انواع رستنیها را در میآوریم، و از جوانه ماده سبز را در می آوریم، که با آن ماده سبز دانه های خوشه ای درست میکنیم، و از تاره های نـخل پَـنگهای خـوردنی درست می کنیم، و باغهای انگور و زیتون و انار که ترکیبات مشترک زیادی دارند ولی همانند نمائی نمی کنند را درست می کنیم».
یکی از جنبه های اعجازگر کتاب آسمانی قرآن، تبیین حقایقی است که در زمان نزول آن برای اهل علم مکشوف نبوده و پیشرفت های علمی در قرون و اعصار سپس تر، بر درستی آن صحه گذارده است.
یکی از این نمونه های اعجاز علمی قرآن، وجود ماده سبز گیاهی است. توضیح اینکه در سلول گیاهی کیسه های غشائی هست که در آن موادی درست می شود که کلروفـیل نامـیـده می شود. کلروفـیل به معنی «ماده سبز گیاهی و سبزینه» است که معادل آن در عربی «خـَضِـر» است(یعنی همان چیزیکه در آیه مطرح شده است). این ماده سبز (خضر) انرژی نوری خورشید را جذب می کند و به انرژی شیمیایی تـبـدیـل می کند.
1- بر مبناي آيه شريفه «انا اعطيناك الكوثر» نسل مقدس حضرت رسول اعظم(ص) از بانو حضرت صديقه طاهره(س) است. چرا كه مفسران شيعه كوثر را ذريه پيامبر(ص) معنا كرده اند. روشن است در سلسله نسل ها برخي خصوصيات و ويژگي هاي جسمي، اخلاقي و روحي از آبا و اجداد به فرزندان شان به ارث مي رسد. اين سنت الهي در ذريه حضرت رسول(ص) نيز جاري است. البته مادران و پدراني كه نسل هاي بعدي را تشكيل مي دهند نيز در اين امر نقش بسزايي دارند و چه بسا زنان و مردان پاكي كه به نكاح ناصالحان در آمده و اين ممكن است به انحراف نسل آنها منجر شود و از آن سو نيز ممكن است همين امر سبب نورانيت جمعي ديگر باشد.
2- در ميان ذريه پيامبر(ص) با توجه به آيه شريفه «لاينال عهدي الظالمين» (بقره: 124) و بر مبناي عبارت دعاي وارث «اشهد انك كنت نُورَاً فِى الاَصْلابِ الشَامِخَه وَ الاَرْحامِ المُطَهَره» كساني هستند كه از اجداد طاهر خود نور به ارث برده اند و هم وارث شمايل شده اند و هم وارث فضايل. ائمه اطهار و حضرات معصومين (عليهم السلام) مصداق اتم و اكمل اين سخن و وارث علم و حلم و عصمت و ولايت انبياي گرامي هستند.
3- در روايت از حضرت رسول خدا(ص) آمده است: «قَائِمُ أَهْلِ | بَيْتِى وَ مَهْدِى أُمتِى أَشْبَهُ الناسِ بِى فِى شَمَائِلِهِ وَ أَقْوَالِهِ وَ أَفْعَالِهِ ...؛ قائم اهل بيت من و مهدي امتم شبيه ترين مردم به من است در شمايل و گفتار و كردار.» (بحارالأنوار36: 283) و در جايي ديگر مي فرمايند: «الْمَهْدِى مِنْ وُلْدِى اسْمُهُ اسْمِى وَ كنْيَتُهُ كنْيَتِى أَشْبَهُ الناسِ بِى خَلْقاً وَ خُلْقاًخَلْقاً وَ خُلْقاً ... مهدي از فرزندان من است، اسمش اسم من و كنيه اش كنيه من و شبيه ترين مردم به من است از نظر خلقت و اخلاق.» (همان: 309)
در صحراي كربلا نيز حضرت اباعبدالله(ع) هنگامي كه حضرت علي اكبر(ع) عزم ميدان نبرد كرد، فرمودند: «اللهُم اشْهَدْ عَلَى هَوُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلامُ أَشْبَهُ الناسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِك كنا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيك نَظَرْنَا إِلَى وَجْهِهِ» خدايا شاهد باش بر اين قوم كه براي شان نمايان ساختم جواني را كه شبيه ترين مردم است به رسول تو كه هرگاه مشتاق زيارت نبي خدا مي شديم به او نگاه مي كرديم. (همان : 42) بر مبناي اين دو روايت شريفه شباهت حضرت علي اكبر(ع) به رسول خدا را نبايد تنها يك شباهت موروثي صرف دانست بلكه اين شباهت فضيلتي بزرگ براي ايشان و حتي مادر بزرگوارشان است. سيد جوانان بني هاشم در دشت كربلا به اوج مقامات انساني رسيده بود تا جايي كه شايد بتوان مقام ايشان را تا نزديكي مقام امامت دانست. همين مقام والاي ايشان است كه مي توان او را مطلقاً و بي قيد الگوي جوانان دانست.
4- در روايت شريفه از حضرت اميرالمومنين(ع) آمده است: «أشبه الناس بأنبياء الله أقولهم للحق و أصبرهم علي العمل به» (غررالحكم:110) شبيه ترين مردم به انبيا حق گوترين و صابرترين آنها در عمل است و نيز مروي است: «الناسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ» مردم به اميران شان شبيه ترند تا به پدرانشان! (بحارالأنوار75: 46) غرض اينكه جوان امروز مي تواند علي اكبر(ع) را با همان خصوصياتي كه در كلام پدر بزرگوارشان بود الگو قرار دهد و با حركت در مدار حق و صبر و كسب معرفت خود را شبيه انبيا و اوليا كند. اگر كسي امير و الگوي خود را درست انتخاب كند در «شباهت» به او خواهد كوشيد و رفتار و گفتار خود را منطبق با او خواهد كرد. جوانان دوران دفاع مقدس كه حضرت امام راحل با وجود تمام مقامات معنوي مي فرمود با ديدن آن چهره ها غبطه مي خورد نمونه اي روشن بر اين سخن است كه به جاي آنكه هنرپيشه ها و فوتباليست ها و ... را اسطوره و الگوي خود بدانند راه صحيح سعادت را در اقتدا به جوان حضرت حسين(ع) يافتند و در همين راه با «شباهت» به حضرت علي اكبر(ع) به «شهادت» يا «سعادت» رسيدند.
حضرت امام خمينی (قدس سره) در درس اخلاقشان فرمودند: تمام مدايح و گفتار اهل بيت (عليهم السلام) خصوصاً حضرت اباعبدالله (عليه السلام) در مورد حضرت علی اکبر (عليه السلام) حاکی از اين است که اگر علی اکبر (عليه السلام) در کربلا به شهادت نمی رسيد، خود، امام « مفترض الطاعه » می بود. ( يعنی امامی که اطاعت او واجب است) . در اين مختصر بهتر است به يک نمونه از کرامات ايشان بپردازيم:
فردی به نام حاج عبدعون، برادرش را که به مرض سختی دچار شده بود نزد حافظ الصحه، يکی از سه پزشک معروف کربلا مي برد. پس از چند ماه معالجه سودی نمی کند و هر روز حال او بدتر می شود عبدعون نزد پزشک می رود و سخنان زشتی به او می گويد و خطاب می کند که:اسمت خيلی بزرگ است ولی از معالجه تو سودی نديديم. بعد بدون خداحافظی می رود. ولی بر خلاف انتظار از آن روز به بعد حال برادرش بهتر می شود و يک دفعه شفا می يابد. نزد حافظ الصحه می رود و عذر خواهی می کند.
طبيب می گويد: بنشين تا برايت بگويم. من بعد از سخنان تو خيلی دل شکسته شدم. ظهر، هنگام ادای نماز به حضرت علی اکبر (عليه السلام) متوسل شدم و عرض کردم ای نور چشم حسين (عليه السلام) تو را به حق پدرت قسم می دهم که شفای اين مريض را از خدا بخواه. ديدی چگونه به من توهين کرد؟ بسيار گريه کردم. همان شب در خواب خدمت آقا علی اکبر (عليه السلام) شرف ياب شدم عرض ادب کردم و همان مطلب را تکرار کردم. فرمودند: من شفای آن مريض را از خدا خواستم و از هاتفی شنيدم که « اين مريض مردنی است و تا نه روز ديگر ميميرد ولی به برکت دعا و شفاعت شما خدا با شفای او سی سال به عمرش افزوده است و از همين ساعت او را شفا داديم.» آن مرد سی سال ديگر عمر کرد و در هفتاد سالگی در گذشت. وصيت کرد پيکرش را پايين پای حضرت علی اکبر (عليه السلام) دفن کنند.
امروز روز جوان، فردا روز جوان و هر روز دیگری روز جوان. اعلام یک روز به عنوان روز جوان فقط گریزی است برای خالی نبودن عریضه طولانی عنوان روزها. وگرنه چه روزی را به یاد داری كه روز جوان نباشد. كدام سازمان و نهاد و وزارتخانه ای را سراغ داری كه با جوان سروكار نداشته باشد. از سیاست و اقتصاد گرفته تا فرهنگ و اجتماع، همه چیز در این كشور آكنده از جوانان است.
در سرزمین جوانی، جوانی كردن و جوان ماندن سخت است وگرنه هركسی پس از نوجوانی ، لاجرم جوانی است برنا. مسئله این است جوانی كردن.
جوانی كردن واژه ای است لیز. مثل صابون آب خورده. به دست نیامده از دست می رود. تیز است مثل تیغ و در كشور ما خیلی صفات دیگر دارد كه هر كدام را می توان در كنار هم قرار داد و نتیجه گرفت. جوانی كردن پدیده ای است عجیب، پیچیده و تا حدودی ناممكن.
بسیاری از والدین و مسئولان و صاحب نظران جوانی را می پسندند كه جوانی نكند. مثل مردان و زنان سالخورده و میانسال سنگین رفتار كند.عجله نكند. همه پیش فرض ها و اما و اگرها را در رفتارهایش لحاظ كند. این نگرش محافظه كارانه به جوانی از آنجا ناشی می شود كه مردان جاافتاده و زنان جهان دیده ، حال و حوصله دردسرهای جوانی كردن جوانان را ندارند. دل و دماغ سرعت و عجله جوانان را ندارند. می خواهند آنها را به ثبات و رنگ و بوی خودشان در آورند. پیراهن پاره نكرده، مثل آدم های هزار تا پیراهن پاره كرده زندگی كنند تا هم خیال خودشان از آینده جوان شان راحت شود و هم به وجود چنین جوانان سنگین و جاافتاده ای افتخار كنند. مسئله امروز جوانان جوان نیست. مسئله همان است كه گفتم، جوانی كردن است. اگر این روز جوان با عنوان روز جوانی كردن نامگذاری می شد، ماجرا كلی از این رو به آن رو می شد. زیرورو می شد و به هم می ریخت، جوانی كردن اولین و مهمترین عامل جوان بودن است. داشتن سن جوانی كه متر و معیار مهمی نیست.
بیایید به واسطه روز جوان بار دیگر به این موضوع حیاتی نگاه كنیم كه به عنوان جوان ترین جامعه جهان چقدر فرصت و امكان جوانی كردن در شهر و روستا پدید آورده ایم. چقدر روزنه و پنجره برای دیدن. چقدر راه و هدف برای رفتن و رسیدن و چقدر انگیزه و امكان برای ماندن و جوانی كردن به وجود آورده ایم. به خیابان ها و كوچه ها، به معابر و چهارراه ها، به استادیوم ها و سكوها به لابه لای این جمعیت پیاده روها نگاه كنیم و فراموش نكنیم زندگی آن جوانی كه امروز در تنگناهای آگاهانه و ناخودآگاه رنگ عصیان و یا هاشور بی خیالی می خورد، آینده سرزمینی است كه دوستش داریم.
آن كسی كه از جوان توقع میانسالی و جاافتادگی دارد. آن كسی كه جوان را از جوانی كردن برحذر می دارد، آن كه نمی داند برای جوان امروز مرز تجمل حرف ها به پایان رسیده و زمان زمان عمل جوانانه برای جوانان است.همه و همه در یك سمفونی كشدار می نوازند كه نامش بی توجهی است.
به مناسبت روز جوان، روز ملی جوان، حداقل این درخواست را می توان كرد كه بیایید برای یك بار هم كه شده تماشا كنیم شهرمان و بگوئیم: كجاست جای جوانی؟
مرا سلوک به حدی رسیده در جانم، که از تو گریزی نمی شود و نمی توانم به سرمنزل برسم؛ بی آنکه بارانیِ قنوت های روشن تو، راهنمای این همه تیرگی های تنم و شکستگی اندوهبار روحم باشد.
من خودم را گم کرده ام، خدایم را می جویم؛ کدام عبادت جاری در رگ هایم افسرده که این طور می خواهم از امام عبادت ها، شفاعت بگیرم؟
مهربان ترین یار سلام! می خواهم اگر لایق باشم، پشت سرت قامت به استقامت افراها بیاویزم. می دانم آقا! شانههای صبوریام قدر شمشادها هم نیست؛ امّا چشم های تو معراج سلوکم می شود؛ اگر بگذاری پای بی کرانههای نمازت فقط وضو بگیرم و زل بزنم به همه نماز... .
آقا! امروز میلاد توست؛ میلاد ششمین قافله معصوم، چهارمین اشراق امامت، اولین زینت نماز...
سجاده سجاد، پر میشود از بوی خلسه روزهایی دیگر... تو دم به دم بر آسمان دعا، ستاره می پاشی، ماه مهربان.
میگویم آقا! یادم میدهی «بسم اللّه» را چطور بگویم که شانه هایم از برکات حرف اولش بلرزند؟ یادم میدهی صحیفه کدام درخت طور عاشقی است؟
امروز میلاد ققنوسهاست در آتش عشق تو.
خاکستر کدام سوره خوانی سبزت بوده اند که این گونه به آسمان بال تازه می زنند؟
شنیدهام پیاده می رفتی به خانه عشق، از این سوی سرزمین وحی تا به دوست برسی!
آقا! این همه مرکب داریم و پاهایمان نمی کشد! نشان بده که تولاّ چگونه است؟ از توکل، کوله بار عنایتمان را پُر کن و با عشق آسمانی ات، ما را شفاعت!
می دانم تو آمدهای تا بفهمم خورشید چقدر کوچک است! آمده ای تا شهابهای ثاقب ذکر بر جان دیو و شیاطین بنشیند.
آمدهای که تقدیر ملکوتی دستهایت بر سر غریبه های غمگین بنشیند.
امام صبور گریه ها و رکوع ها، امام مهربان سجده ها و سلوک ها، سجاده ها دارند یاس می پاشند و گل محمدی؛ به برکت این که تقدیسشان خواهی کرد.
حالا که می آیی، بگو در عبای تو چندین هزار پروانه لانه دارند؟
بگو پرستوها از کدام اشاره سر انگشت تو به خورشید می روند؟
امروز می خواهم جواب همه سؤالهای چشم هایم را از دستهای تو بگیرم.
ای کرامت جاری در ثانیه های آغاز! می خواهم برای خودم قصه تولد مردی را بگویم که با دُعاهای او هزاران بُلبل شیدا متولد می شوند.
می خواهم از آغاز مردی بگویم که وارث هزاران زخم است؛ امّا شکر، آستانه دست هایش را می بوسد. می خواهم بروم یک گوشه دنج مسجد، صحیفه را باز کنم و به شکرانه چهارمین امام اشراق سجده کنم.
معنویت امام حسین علیه السلام
شخصیت درخشان و بزرگوار امام حسین علیهالسّلام دو وجهه دارد: یک وجهه، همان وجههى جهاد و شهادت و توفانى است که در تاریخ به راه انداخته و همچنان هم این توفان با همهى برکاتى که دارد، برپا خواهد بود؛ که شما با آن آشنا هستید. یک بعد دیگر، بعد معنوى و عرفانى است که بخصوص در دعاى عرفه به شکل عجیبى نمایان است. ما مثل دعاى عرفه کمتر دعایى را داریم که سوز و گداز و نظم عجیب و توسّل به ذیل عنایت حضرت حق متعال بر فانى دیدن خود در مقابل ذات مقدّس ربوبى در آن باشد؛ دعاى خیلى عجیبى است.
دعاى دیگرى مربوط به روز عرفه در صحیفهى سجادیه هست، که از فرزند این بزرگوار است. من یک وقت این دو دعا را با هم مقایسه مىکردم؛ اوّل دعاى امام حسین را مىخواندم، بعد دعاى صحیفهى سجّادیه را. مکرّر به نظر من این طور رسیده است که دعاى حضرت سجّاد، مثل شرح دعاى عرفه است. آن، متن است؛ این، شرح است. آن، اصل است؛ این، فرع است. دعاى عرفه، دعاى عجیبى است. شما عین همین روحیه را در خطابى که حضرت در مجمع بزرگان زمان خود – بزرگان اسلام و بازماندگان تابعین و امثال اینها – در منى ایراد کردند، مشاهده مىکنید. ظاهراً هم متعلّق به همان سال آخر یا سال دیگرى است – من الان درست در ذهنم نیست – که آن هم در تاریخ و در کتب حدیث ثبت است.
به قضیهى عاشورا و کربلا برمىگردیم. مىبینیم اینجا هم با اینکه میدان حماسه و جنگ است، اما از لحظهى اوّل تا لحظهى آخرى که نقل شده است که حضرت صورت مبارکش را روى خاکهاى گرم کربلا گذاشت و عرض کرد: «الهى رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک»، با ذکر و تضرع و یاد و توسّل همراه است. از وقت خروج از مکه که فرمود: «من کان فینا باذلاً مهجته موطناً على لقاءاللَّه نفسه فلیرحل معنا»، با دعا و توسل و وعدهى لقاى الهى و همان روحیهى دعاى عرفه شروع مىشود، تا گودال قتلگاه و «رضاً بقضائکِ» لحظهى آخر. یعنى خود ماجراى عاشورا هم یک ماجراى عرفانى است. جنگ است، کشتن و کشته شدن است، حماسه است – و حماسههاى عاشورا، فصل فوقالعاده درخشانى است – اما وقتى شما به بافت اصلى این حادثهى حماسى نگاه مىکنید، مىبینید که عرفان هست، معنویّت هست، تضرّع و روح دعاى عرفه هست. پس، آن وجه دیگر شخصیت امام حسین علیهالسّلام هم باید به عظمت این وجه جهاد و شهادت و با همان اوج و عروج، مورد توجه قرار گیرد. …
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با گروه کثیرى از پاسداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به مناسبت روز پاسدار
سه صفت برجسته از ابعاد وجودی اباعبداللَّه علیهالسّلام
برجستگى وجود اباعبداللَّه علیهالسّلام داراى ابعاد است که هر کدام از این ابعاد هم بحث و توضیح و تبیین فراوانى به دنبال دارد؛ ولى اگر دو، سه صفت برجسته را در میان همهى این برجستگیها اسم بیاوریم، یکى از آنها «اخلاص» است؛ یعنى رعایت کردن وظیفهى خدایى و دخالت ندادن منافع شخصى و گروهى و انگیزههاى مادّى در کار. صفت برجستهى دیگر «اعتماد به خدا»ست. ظواهر حکم مىکرد که این شعله در صحراى کربلا خاموش خواهد شد. چطور این را «فرزدقِ» شاعر مىدید؛ اما امام حسین علیهالسّلام نمىدید؟! نصیحت کنندگانى که از کوفه مىآمدند، مىدیدند؛ اما حسینبنعلى علیهالسّلام که عین اللَّه بود، نمىدید و نمىفهمید؟! ظواهر همین بود؛ ولى اعتماد به خدا حکم مىکرد که علىرغم این ظواهر، یقین کند که حرف حق و سخن درست او غالب خواهد شد. اصل قضیه هم این است که نیّت و هدف انسان تحقّق پیدا کند. اگر هدف تحقّق پیدا کرد، براى انسانِ با اخلاص، شخصِ خود او که مهم نیست.
یکى از بزرگان اهل سلوک و معرفت را دیدم در نامهاى نوشته است که اگر فرض کنیم – به فرض محال – همهى کارهایى که نبىّمکرّم اسلام صلّىاللَّهعلیهوآلهوسلّم انجام داد و هدفِ او بود که آنها را انجام دهد، انجام مىگرفت، منتها به نام یک کس دیگر، آیا در آن صورت پیامبر اسلام ناراضى بود؟ آیا مىگفت که چون به نام دیگرى است، نخواهم کرد؟ آیا اینگونه بود؟ یا نه؛ هدف این است که آن کارها انجام گیرد؛ به نام چه کسى انجام گیرد، مهم نیست. پس، هدف مهمّ است. «شخص» و «من» و «خود» براى انسانِ با اخلاص اهمیتى ندارد. اخلاص را دارد، اعتماد به خدا را هم دارد. مىداند که خداى متعال حتماً این هدف را غالب خواهد کرد؛ چون فرموده است: «و انّ جندنا لهم الغالبون» خیلى از این جنودى که غالبند، در میدان جهاد به خاک شهادت مىافتند و از بین مىروند؛ لیکن فرموده است: «و انّ جندنا لهم الغالبون»؛ درعینحال غلبه با آنهاست.
خصوصیت سوم، شناختن «موقع» است. امام حسین علیهالسّلام در فهم «موقع» اشتباه نکرد. در قبل از حادثهى کربلا، دهسال امامت و مسؤولیت با او بود. آن حضرت در مدینه مشغول کارهاى دیگرى بود و کار کربلایى نمىکرد؛ اما به مجرّد اینکه فرصت به او اجازه داد که آن کار مهم را انجام دهد، فرصت را شناخت و آن را چسبید؛ موقع را شناخت و آن را از دست نداد. این سه خصوصیت، تعیین کننده است. در تمام ادوار نیز همینطور است؛ در انقلاب نیز همینگونه بود. امام ما هم که مىبینید اینقدر خداى متعال او را به مقام رفیع رساند – و رفعناه مکانا علیّا- و علىرغم همهى عوامل در سرتاسر دنیاى مادّیت و استکبار که مىخواستند او را محو کنند، به فراموشى دهند و کوچک کنند، او را حفظ و بزرگ کرد و ماندگار و جاودان نمود، علّت همین بود که این سه خصوصیت را داشت: اوّلاً با اخلاص بود و براى خود چیزى نمىخواست؛ ثانیاً به خداى خود اعتماد داشت و مىدانست که کار و هدف، تحقّق پیدا خواهد کرد – به بندگان خدا هم اعتماد داشت – ثالثاً زمان و «موقع» را از دست نداد. در لحظهى لازم، اقدام لازم، صحبت لازم، اشارهى لازم و حرکت لازم را کرد.
بیانات مقام معظم رهبری در دیدار گروه کثیرى از پاسداران و بسیجیان به مناسبت میلاد امام حسین(ع) و روز پاسدار
صبر امام حسین علیه السلام، نجات اسلام
صبر امام حسین علیهالصّلاهوالسّلام، اسلام را در طول تاریخ تا امروز بیمه کرده است. واقعاً اگر امام حسین علیهالصّلاهوالسّلام آن صبر تاریخى را در کربلا و قُبیل کربلا و مقدّماتِ حادثهى عاشورا نمىکردند، بلاشک با گذشت یک قرن، حتّى از نام اسلام هم اثرى نمىماند. اما امام حسین علیهالصّلاهوالسّلام به برکت صبر، دین را زنده کردند؛ این صبرِ آسانى نبود. صبر فقط این نیست که انسان را زیر شکنجه بیندازند یا فرزندان انسان را جلوِ انسان شکنجه کنند یا بکشند و انسان ایستادگى کند – البته این مرحلهى مهمى از صبر است – اما از این مهمتر این است که انسان را با وسوسهها و اظهاراتى که علىالظّاهر ممکن است در نظر بعضى منطقى بیاید، از ادامهى این راه باز بدارند؛ همان کارى که با امام حسین علیهالصّلاهوالسّلام مىکردند: آقا! شما کجا مىروید؟ خود را در معرض خطر قرار مىدهید؛ خانواده خود را در معرض خطر قرار مىدهید؛ دشمن را جرى مىکنید؛ دست آنها را به خون خود باز مىکنید. هر کس رسید، خواست امام حسین علیهالصّلا ه والسّلام را در مقابل این محذور اخلاقى قرار دهد که شما با این اقدام خود، جان عدّهاى را به خطر مىاندازید و دشمن را مسلّطتر مىکنید و اینها را وادار مىکنید تا به خون شما دست بیالایند. این یک نقطهى خیلى مهم و تردیدآور است. این یک جنگ روشن و واضح نیست که آدم بگوید من مىروم تا کشته شوم؛ نه، این محاذیر دنبالش هست. ممکن بود براى امام حسین علیهالصّلاه والسّلام این معنا مطرح باشد یا مطرح کنند که آقا! شما اگر کشته شوید، شیعیان شما را در کوفه قتل عام مىکنند و پدر همه را در مىآورند؛ شما باید زنده بمانید و ملجأ باشید. شما پسر پیغمبرید؛ با حفظ حیات خود، جان عدّهاى را حفظ کنید. در مورد امام رضواناللَّه علیه عیناً همین معنا تکرار شد.
اسناد تاریخی اهل سنت در شهادت زهرا(سلام الله علیها)
چه کسی است که گواهی ندهد که خانه فاطمه(سلام الله علیها) خانه رسول خداست و حرمت منزل او حرمت منزل پیامبر. این سوال بی پاسخ در همه تاریخ مانده است! چه کسی پاسخش را می دهد؟! جز دل های سوخته و آه های حسرت! ننگ بر پیشانی مسلمانان که با دختر رسول خدا پس از او، چنین کردند
آتش بر درب خانه!
بر اساس اسناد تاریخ پس از انباشتن هیزم بر درب منزل حضرت زهرا(سلام الله علیها) مهاجمان اقدام به آتش زدن هیزم ها نموده اند. این شحنه در روضة المناظر از کتب اهل سنت می نویسد: خلیفه اول به سوی خانه علی(علیه السلام) آمد تا این که خانه را با هر که در آن است بسوزاند، إن عمر جا الی بیت علی لیحرقه عی من فیه ... » (1)
البلاذری در انساب الاشراف تصریح دارد که «عمر مشعل بدست بود که فاطمه (سلام الله علیها) او را بر درب خانه اش مشاهده کرد: ... فحاء عمر و معه فتیله قتلقته فاطمه علی الباب. » (2)
فرمان سوزاندن !
شهرستانی از علمای اهل سنت در الملل والنحل می نویسد: «و کان یصیح احرقوا دارها بمن فیها و ما کان فی الدار غیر علی و فاطمه و الحسن و الحسین...؛کسی فریاد کشید: خانه را با اهلش به آتش بکشید و در خانه کسی جز علی و فاطمه و حسن و حسین نبود.» (3)
براساس گفته عبدالفتاح عبدالمقصود از علمای اهل تسنن او می دانست که فاطمه(سلام الله علیها) در خانه است و با این حال اقدام به آتش زدن درب منزل نمود. عبدالفتاح می نویسد: «قالت له طائفة خافت الله و رعت الرسول فی عقبه: یا ابا حفص انّ فیها فاطمه فصاح لا یبالی و ان ...؛ طایفه ای که می ترسیدند و می خواستند رعایت حال پیامبر اکرم را در مورد دخترش بنمایند گفتند: ای ابا حفص در این خانه فاطمه است! او گفت: اگر چه فاطمه باشد(خانه را به آتش می کشم.) (4)
براساس تصریح این عالم سنّی کمترین حد رعایت حال پیامبر در مورد دخترش شاید همان احترام به منزل و حریم خانه او بود که البته شکسته شد! به خصوص آن که براساس تصریح عبدالفتاح طایفه خداترس چنین هتک حرمتی را هرگز روا نمی دادند!!
اتمام حجت فاطمه(سلام الله علیها)
در سند البلاذری آمده است که فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: ای پسر خطاب آیا می خواهی درب خانه ام را آتش بزنی؟ او گفت: آری، این محکم ترین امر است در آنچه پدرت آورده...؛ و قالت فاطمه یابن الخطاب اتراک محرقاً علی بابی؟ قال: نعم و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک ...» (5) براساس این نقل از عالم اهل سنت عمر پس از اتمام حجت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و کاملاً آگاهانه به جایگاه حضرت به عنوان دختر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) اقدام به سوزاندن درب منزل نمود!
آتش بر درب خانه!
مسعودی در اثبات الوصیة از کتب معتبر اهل سنت نقل می کند که «پس راه خانه علی(علیه السلام) را در پیش گرفتند و به او یورش بردند و درب خانه اش را آتش زدند و او را به زور بیرون کشیدند؛ فوجهوا الی منزله فهجموا علیه و احرقوا بابه واستخرجوه منه کرهاً.» (6) بر این مبنا سوخته شدن درب منزل فاطمه(سلام الله علیها)) واقعه ای تاریخی است که مسلمانان این ننگ را بر پیشانی دارند که درب منزل دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به آتش کشیدند! هم چنین مقاتل بن عطیه در مؤتمر علمای بغداد به آتش گرفتن درب منزل حضرت زهرا (سلام الله علیها) اشاره نموده است. (7)
فشار بین در و دیوار!
قلم دیگر نمی تواند جسارت به دختر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را به رشته تحریر در آورد و زبان شرمسار است که بگوید هنگامی که درب منزل آتش گرفت فاطمه (سلام الله علیها) در پشت در بود! تنها به ارائه سند البلاذری از علمای اهل سنت در این باره اکتفا می کنیم که می نویسد: انّه حصر فاطمه (سلام الله علیها) فی الباب حتی اسقطت محسناً ؛ ... فاطمه را چنان در میان در فشرد که محسن را سقط کرد(8) این موضوع در اثبات الوصیة مسعودی و نیز موتمر علماء بغداد از مقاتل بن عطیه نیز آمده است. (9)
علامه مجلسی از علمای شیعه در بحارالانوار به نامه ای از عمر بن خطاب به معاویه اشاره می نماید که در آن می گوید: «فرکلت الباب و قد الصقت احشاء ها بالباب تترسه و سمعتها و قد صرخت صرخة حسبتها قد جعلت اعلی المدینه اسفلها...؛ در حالی که او فاطمه (سلام الله علیها) سینه خود را به درب چسبانده و خود را به پشت درب پوشانده بود با لگد محکم به درب خانه زدم و شنیدم فریادی کشید که گمان کردم شهر مدینه زیر و رو شده است... (10)
حکایت میخ در!
مقاتل بن عطیه در مؤتمر می گوید: وقتی فاطمه (سلام الله علیها) پشت درب آمد تا عمر و دیگران را برگرداند، او فاطمه را بین در و دیوار به شدت فشار داد تا فرزندش سقط شد و میخ در به سینه زهرا(سلام الله علیها) فرو رفت: و لما جاء ت فاطمه خلف الباب الترد عمر و حزبه، عصر عمر فاطمه بین الحائط و الباب عصرة شدیدة قاسیة حتی السقطت جنینها و نبت مسمار الباب فی صدرها...» (11)
بدون اذن وارد نشوید!
شرح سوختن در و شکستن باب و فشار بین دیوارها و حکایت میخ در، همگی وقایع تاریخی بی جوابی هستند. مگر در مصحف شریف قرآن نیامده است: یا ایها الذین امنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید بدون اذن به خانه های پیامبر وارد نشوید. (احزاب/53)
و چه کسی است که گواهی ندهد که خانه فاطمه(سلام الله علیها) خانه رسول خداست و حرمت منزل او حرمت منزل پیامبر(صلی الله علیه و آله). این سوال بی پاسخ در همه تاریخ مانده است! چه کسی پاسخش را می دهد؟! جز دل های سوخته و آه های حسرت! ننگ بر پیشانی مسلمانان که با دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از او، چنین کردند!
پی نوشت ها:
1- روضة المناظر، ابن شحنه (م -882)، چاپ افندی، ج7، ص 164. 2- انساب الاشراف، البلاذری (م- 279)، فی مکتبة الشاملة، ج 1، ص 252 . 3- الملل و النحل، شهرستانی، فی المکتبة الشاملة، ج1، ص 7 . 4- السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ص 14 . |
5- انساب الاشراف، البلاذری، ج 1، ص 252 . 6- اثبات الوصیة، مسعودی، ص 155 . 7- موتمر علماء بغداد، مقاتل بن عطیه، ص 181 . 8- انساب الاشراف، البلاذری، ج 2، ص 370 . 9- به نقل از دفاعیات، سیدعلی رضا غروی، مهدی امامی، مرتضی کارگر به قلم مجید هوشنگی، نشر طوبای محبت، صص 66- 38 . 10- بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 30، ص 294 . 11- مؤتمر علماء بغداد، مقاتل بن عطیه، ص 181. |
فاطمه(سلام الله علیها) و امام خمینی (ره)
فاطمه(سلام الله عليها):
زني كه معنویات، جلوههای ملکوتی، جلوههای الهی، جلوههای جبروتی، جلوههای مُلکی و ناسوتی- همه- در این موجود مجتمع است.(صحیفه امام، ج 7، صص 337- 338)
زنی که در حجرهای کوچک و محقر، انسانهایی تربیت کرد که نورشان از بسیط خاک تا آن سوی افلاک و از عالم ملک تا آن سوی ملکوت اعلی میدرخشد. (صحیفه امام، ج 16، ص 192)
يك زن معمولى نبوده است، يك زن روحانى، يك زن ملكوتى، يك زن به تمام معنا انسان، تمام نسخه انسانيت، تمام حقيقت زن، تمام حقيقت انسان.(صحیفه امام، ج 7، صص 337- 338)
تجلي قدرت حق تعالي در خانه حضرت زهرا (س)
بسم الله الرحمن الرحيم
من هم وفات و شهادت بانوي بزرگ اسلام را بر همه مسلمين و بر شما برادران عزيزارتشي ، سپاهي و بسيج و بر حضرت بقيه الله - ارواحنافدا - تسليت عرض مي كنم . اين خانه كوچك فاطمه- سلام الله عليها - و اين افرادي كه در آن خانه تربيت شدند كه به حسب عدد، چهار - پنج نفر بودند و به حسب واقع ، تمام قدرت حق تعالي را تجلي دادند،خدمتهايي كردند كه ما را و شما را و همه بشر را به اعجاب درآورده است . خطبه فاطمه زهرا - سلام الله عليها - در مقابل حكومت و قيام اميرالمومنين و صبر اميرالمومنين درمدت بيست و چند سال و در عين حال كمك كاري به حكومت موجود و بعد هم فداكاري در راه اسلام و فداكاري دو فرزند عزيزش ، امام مجتبي كه يك خدمت بسياربزرگ و دولت جابر اموي را با آن خدمت رسوا فرمود و خدمت بزرگ برادر ارجمندش حضرت سيدالشهدا، چيزهايي بود كه همه مي دانيد و مي دانيم .
ویژگیهای شخصيتي حضرت زهرا (سلام الله عليها) در کلام امام خمینی(ره)
من راجع به حضرت صدیقه علیهاسلام ، خودم را قاصر می دانم ذکری بکنم، فقط اکتفا می کنم به یک روایت که در کافی شریفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روایت این است که حضرت صادق علیه السلام ، می فرماید: فاطمه علیهاالسلام ، بعد از پدرش هفتاد و پنج روز زنده بودند، در این دنیا بودند و حزن و شدت بر ایشان غلبه داشت و جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می کرد و مسائلی از آینده نقل می کرد. ظاهر روایت این است که در این هفتاد و پنج روز مراوده ای بوده است؛ یعنی رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است و گمان ندارم که غیر از طبقه اول از انبیای عظام درباره کسی این طور وارد شده باشد که در ظرف هفتادوپنج روز جبرئیل امین رفت و آمد داشته است و مسایل را در آتیه ای که واقع می شده است، مسایل را ذکر کرده است و آنچه که به ذریه او می رسیده است در آتیه، ذکر کرده است و حضرت امیر هم آن ها را نوشته است، کاتب وحی بوده است حضرت امیر، همان طوری که کاتب وحی رسول خدا بوده است و البته آن وحی به معنای آوردن احکام، تمام شد به رفتن رسول اکرم کاتب وحی حضرت صدیقه علیهاالسلام در این هفتادوپنج روز بوده است. مسأله آمدن جبرئیل برای کسی یک مسأله ساده نیست، خیال نشود که جبرئیل برای هر کسی می آید و امکان دارد بیاید، این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرئیل می خواهد بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است. چه ما قایل بشویم به این که قضیه تنزیل، تنزّل جبرئیل، به واسطه روح اعظم خود این ولی است یا پیغمبر است، او تنزیل می دهد او را وارد می کند تا مرتبه پایین یا بگوییم که خیر، حق تعالی او را مأمور می کند که برو و این مسائل را بگو. چه آن قسم بگوییم که بعض اهل نظر می گویند و چه این قسم بگوییم که بعض اهل ظاهر می گویند، تا تناسب ما بین روح این کسی که جبرئیل می آید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است نباشد، امکان ندارد این معنا و این تناسب بین جبرئیل که روح اعظم است و انبیای درجه اول بوده است مثل رسول خدا و موسی و عیسی و ابراهیم و امثال اینها، بین همه کس نبوده است، بعد از این هم بین کسی دیگر نشده است، حتی درباره ائمه هم من ندیده ام که وارد شده باشد این طور که جبرئیل بر آن ها نازل شده باشد، فقط این است که برای حضرت زهرا علیهاالسلام است، که آن که من دیده ام که جبرئیل به طور مکرر در این هفتادو پنج روز وارد می شده و مسائل آتیه ای که بر ذریه او می گذشته است، این مسائل را می گفته است و حضرت امیر هم ثبت می کرده است و شاید یکی از مسائلی که گفته است، راجع به مسائلی است که در عهد ذریه بلند پایه او حضرت صاحب علیه السلام ، است برای او ذکر کرده است که مسائل ایران جزو آن مسائل باشد، ما نمی دانیم، ممکن است. در هر صورت من این شرافت و فضیلت را از همه فضایلی که برای حضرت زهرا ذکر کرده اند با این که آن ها هم فضایل بزرگی است این فضیلت را من بالاتر از همه می دانم که برای غیر انبیا علیهم السلام ، آن هم نه همه انبیا، برای طبقه بالای انبیا علیهم السلام و بعض از اولیایی که در رتبه آن ها هست، برای کسی دیگر حاصل نشده. و با این تعبیری که مراوده داشته است جبرئیل در این هفتاد و چند روز، برای هیچ کس تاکنون واقع نشده و این از فضایلی است که از مختصّات حضرت صدیقه علیهاالسلام است.
حضرت زهرا(سلام الله علیها) در كلام مقام معظم رهبری
- حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) مظهر تعبد، مجاهدت و عظمت و شكوه است.
آن بزرگوار، از یک طرف، مظهر تعبد و تسلیم در مقابل تکلیف الهی و مظهر مجاهدت و شهادت مظلومانه است و از طرف دیگر، مظهر عظمت و شکوه و تنویر افکار عامه ملت اسلام در طول قرنهاست.(سخنرانی در دیدار با خانوادههای شهدا و جانبازان رودبار و منجیل، 13/10/1368 )
مقام معنوی حضرت زهرا (س) در کلام مقام معظم رهبری
...عبادت فاطمه زهرا علیهاالسلام یک عبادت نمونه است. حسن بصرى که یکى از عباد و زهاد دنیاى اسلام است ، درباره فاطمه زهرا علیهاالسلام مى گوید: به قدرى دختر پیغمبر صلى الله علیه و آله عبادت کرد و در محراب عبادت ایستاد که تورمت قدماها پاهاى آن بزرگوار از ایستادن در محراب عبادت ورم کرد...
حضرت زهرا(سلام الله عليها) در انديشه آیت ا... جوادی آملی
بهترین روش شناخت حضرت فاطمه (س) تحلیل ثقلین، یعنی قرآن کریم و سنت معصومین (ع) میباشد.
چهره زهرا (س) مظهر عطوفت رحمانی و رأفت یزدانی است. زهرا(س) نه تنها اسوه زنان و رهبر نسوان است، بلکه امام مردان و زعیم قاطبه نیکان است.
چون فاطمه(س) مظهر رضای الهی و غضب ربوبی است، بنابراین تمام اوصاف انسانی با معیار رضا و غضب فاطمه (س) بررسی میشود.
با توأم ای مدینه!
دل، معبد غم و اندوه توست و باز دل بهانه تو را می گیرد و چشمها به یاد آن همه مظلومیت بارانی می شود. نمی دانم بر کدامین ماتم اشک بریزم، یا نه، از دیدگان خون ببارم! بر محسن شهید؟ بر بازوی کبود؟ بر صورت سیلی خورده؟ بر ... که نه، بر دل زخم خورده ات؟
نامت یادآور مظلومیت علی است و فاطمه؛ مظلومیت حسن و فاطمه، مظلومیت حسین و فاطمه و ... ظلمی که گل نورسته جوانی ات را با غنچه ای در وجود، پر پر کرد و رحمی بر پهلوی شکسته و دل داغدارت ننمود.
با توام ای مدینه، تو را که تاج افتخار مدینة النبی بر سرت نهادند.
آری با توام، عجبا از خاموشی ات! عجبا از سکوت مرگبار جاهلیتی مکرر! چگونه تاب آوردی و درنگ نمودی؟ شاید چشمهایت اعمی بود از دیدن خشمی که گلی از سلالة النبی را بین در و دیوار پر پر کرد! ولی باز هم سکوتت را دلیلی نیست. مگر گوشهایت هم نمی شنیدند ناله های علی، ضجه های حسنین و زینب را؛ که این گونه بر لبانت مهر سکوت زده بودی؟
آه که باید دهان باز می کردی و بغض فرو خورده خود را بیرون می ریختی، که ناله های بیت الاحزان برای زیر و رو کردن جهان بس بود و تو ... آه که با چه ولعی گل زخم خورده وجودش را در دلت جای دادی. چگونه دختر را اندکی پس از پدر در کام فرو کشیدی و دم نزدی!
آه که در آن دم باید همه را می بلعیدی، پیش از آنکه دستهای پلیدشان بر گونه"خیر کثیر دو عالم" سیلی زده باشد. عجبا از تو که پس از آن چاههایت از سوز جانگداز علی نخشکیدند، آن هنگام که از فرط مصایب و ستمها به دل بیابان و نخلستانهایت پناه می برد و با چاه راز دل می گفت و شما ای چاه های مدینه چقدر حریص شنیدن سوز وصی خدا بودید که روز به روز فزونی غمش را می دیدید و آتش نمی گرفتید؟!
و تو ای آسمان مدینه، اگر آن گاه که ناله های بیت الاحزانش به گوشت می رسید سنگ بر سر این جماعت بی همت و عهدشکن می باریدی و بر بدنهاشان زخم می زدی، باز هم نمی توانستی زخمهای دل فاطمه را قصاص کنی.
شاید ای مدینه! حرمت قبر رسول اللّه نگه می داشتی و دم نمی زدی. اما نه. امروز اگر تمام کره خاکی بخواهند کفاره گناه آن روز را بپردازند و تمام دریاها جوهر شوند، تمام درختها قلم، و همه وسعت این خاک، کاغذ! باز هم کم است برای نوشتن گوشه ای از مظلومیت عترت رسول اکرم.
بار گناهت سنگین است ای مدینه و خود بهتر می دانی، کوتاهی ات فراوان و جبران ناپذیر. پس همچنان خاموش بمان، تا خاکت در زیر سم اسبان او، با خون نابکاران سیراب گردد و اشک چشمان زیبایش، خاک مادر را پس از قرنها شستشو دهد و ما «السلام علیک یا بقیة اللّه الاعظم» سر دهیم.
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد