منوی اصلی
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
وصیت شهدا
وصیت شهدا
مهدویت امام زمان (عج) پخش زنده حرم اوقات شرعی
روزشمار محرم عاشورا
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
نویسندگان
لوگوی دوستان
امکانات دیگر



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 22
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 97
بازدید کل : 1905
تعداد مطالب : 78
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

ذکر روزهای هفته آیه قرآن دانشنامه عاشورا

 

حسین اردکانی، دکترای علم فیزیک و از شاگردان پروفسور حسابی در گفت وگو با فارس گفت: هر آنچه در شارع مقدس وجود دارد دارای مبنای علمی است به طوری که در اعمال حج آمده است که جهت حرکت برای طواف به سمت چپ و خلاف جهت عقربه های ساعت باشد یا اینکه اکثر مراجع تقلید می گویند که بهتر است در ناحیه در خانه خدا تا مقام ابراهیم طواف انجام شود.

وی افزود: تمام اینها از نظر علم فیزیک قابل اثبات است. در نیمکره شمالی که خانه خدا واقع شده است وقتی هر ذره یا جسمی خلاف جهت عقربه های ساعت بچرخد ۵ نیرو به آن وارد می شود که جمع این نیروها و انرژی ها به سمت داخل است. در بحث طواف هم همین است، ذرات در اینجا انسان ها هستند و مجموع این نیروها نیز به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت می شود.

این فیزیکدان ادامه داد: اگر در طواف، چرخش به سمت راست انجام می شد در علم فیزیک آمده است که گریز از مرکز رخ می داد و طبق قانون فیزیک ذرات که در اینجا انسان ها هستند به سمت بیرون پرتاب می شدند و نیروی آنها به سمت مرکز که همان خانه خداست هدایت نمی شد. اردکانی گفت: حالا اگر خانه خدا در نیمکره جنوبی واقع می شد حتماً در دین ما تأکید بر این می شد که باید در جهت عقربه های ساعت یعنی به سمت راست، طواف خانه خدا انجام شود.

وی درباره تأکید بر طواف بین در خانه خدا و مقام ابراهیم نیز اظهار داشت: هر جسم متحرکی که حرکت دورانی دارد اگر شعاع کم شود، سرعت آن به طور ناخودآگاه زیادتر می شود و تمایل و تمرکز آن به سمت داخل و مرکز بیشتر می شود به همین دلیل اکثر مراجع می گویند که در این فاصله طواف خانه خدا انجام شود چون با این تمرکز، صعود و عروج رخ می دهد.این دکترای علم فیزیک معتقد است که همه چیز در دنیا بر اساس علم فیزیک قابل بررسی است اما علم انسان در این حد نیست که تمام آنها را دریافت کند.



توسط : رضا احدی |  

 دکتر طریق السوادان آیاتی را در قرآن مجید پیدا کرده‌ است که قید می‌کند موضوعی برابر با موضوعی دیگر است، مثلاً مرد برابر است با زن.

گرچه این مسئله از نظر صرف‌ و ‌نحو دستوری بی‌اشکال است اما واقعیت اعجاب‌آور این است که تعداد دفعاتی که کلمه مرد در قرآن دیده می‌شود 24 مرتبه و تعداد دفعاتی که کلمه زن در قرآن دیده می‌شود هم 24 مرتبه است، درنتیجه، نه تنها این عبارت از نظر دستوری صحیح است، بلکه از نظر ریاضیات نیز کاملاً بی‌اشکال است،

یعنی 24=24.

با مطالعه بیشتر آیات مختلف، او کشف نموده‌است که این مسئله درمورد همه چیزهایی که در قرآن ذکر شده این با آن برابر است، صدق می‌کند. به کلماتی که دفعات به‌کار بستن آن در قرآن ذکر شده، نگاه کنید:

دنیا 115 / آخرت 115
ملائک 88 / شیطان 88
زندگی 145 / مرگ 145
سود 50 / زیان 50
ملت (مردم) 50 / پیامبران 50
ابلیس 11 / پناه جستن از شر ابلیس 11
مصیبت 75 / شکر 75
صدقه ٧٣ / رضایت ٧٣
فریب خوردگان (گمراه شدگان) 17 / مردگان (مردم مرده)
17
مسلمین
۴١ / جهاد ۴١
طلا 8 / زندگی راحت
8
جادو
۶٠ / فتنه ۶٠
زکات ٣٢ / برکت ٣٢
ذهن
۴٩ / نور ۴٩
زبان ٢
۵ / موعظه (گفتار، اندرز) ٢۵
آرزو ٨ / ترس ٨
آشکارا سخن گفتن (سخنرانی) ١٨ / تبلیغ کردن ١٨
سختی ١١
۴ / صبر١١۴
محمد (صلوات الله علیه)
۴ / شریعت )آموزه های حضرت محمد (ص)( ۴
همچنین جالب است که نگاهی به دفعات تکرار کلمات زیر در قرآن داشته باشیم:
نماز 5، ماه ١٢، روز ٣
۶۵
دریا ٣٢، زمین (خشکی) ١٣
دریا + خشکی = 45=13+32
دریا: 45.32*100=71/1111111
خشکی: 45.13*100=28/88888889
دریا + خشکی
= % 00/100


دانش بشری اخیراً اثبات نموده که آب %
 71/111و خشکی %28/889  از کره زمین را فراگرفته است.
آیا همه اینها اتفاقی است؟
سوال اینجاست که چه کسی به حضرت محمد (صلوات الله علیه) اینها را آموخته است؟

قرآن هم دقیقاً همین را بیان می‌کند.

 



توسط : رضا احدی |  

وهوالذی انزل من السماء ماء فاخرجنا به نبات کل شیء فاخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا متراکبا و من النخل من طلعها قنوان دانیة و جنات من اعناب والزیتون و الرمان مشتبها وغیرمتشابه انظروا الی ثمره اذا اثمر وینعه ان فی ذلکم لایات لقوم یومنون." (انعام/99)

« و این اوست که از ابر باران میفرستد، با آن جوانه های انواع رستنیها را در میآوریم، و از جوانه ماده سبز را در می آوریم، که با آن ماده سبز دانه های خوشه ای درست میکنیم، و از تاره های نـخل پَـنگهای خـوردنی درست می کنیم، و باغهای انگور و زیتون و انار که ترکیبات مشترک زیادی دارند ولی همانند نمائی نمی کنند را درست می کنیم».

 

یکی از جنبه های اعجازگر کتاب آسمانی قرآن، تبیین حقایقی است که در زمان نزول آن برای اهل علم مکشوف نبوده و پیشرفت های علمی در قرون و اعصار سپس تر، بر درستی آن صحه گذارده است.

 

یکی از این نمونه های اعجاز علمی قرآن، وجود ماده سبز گیاهی است. توضیح اینکه در سلول گیاهی کیسه های غشائی هست که در آن موادی درست می شود که کلروفـیل نامـیـده می شود. کلروفـیل به معنی «ماده سبز گیاهی و سبزینه» است که معادل آن در عربی «خـَضِـر» است(یعنی همان چیزیکه در آیه مطرح شده است). این ماده سبز (خضر) انرژی نوری خورشید را جذب می کند و به انرژی شیمیایی تـبـدیـل می کند.

 

 



توسط : رضا احدی |  

شباهت حضرت علي اكبر(ع) به رسول خدا را نبايد تنها يك شباهت موروثي صرف دانست بلكه اين شباهت فضيلتي بزرگ براي ايشان و حتي مادر بزرگوارشان است. سيد جوانان بني هاشم در دشت كربلا به اوج مقامات انساني رسيده بود تا جايي كه شايد بتوان مقام ايشان را تا نزديكي مقام امامت دانست.

 1- بر مبناي آيه شريفه «انا اعطيناك الكوثر» نسل مقدس حضرت رسول اعظم(ص) از بانو حضرت صديقه طاهره(س) است. چرا كه مفسران شيعه كوثر را ذريه پيامبر(ص) معنا كرده اند. روشن است در سلسله نسل ها برخي خصوصيات و ويژگي هاي جسمي، اخلاقي و روحي از آبا و اجداد به فرزندان شان به ارث مي رسد. اين سنت الهي در ذريه حضرت رسول(ص) نيز جاري است. البته مادران و پدراني كه نسل هاي بعدي را تشكيل مي دهند نيز در اين امر نقش بسزايي دارند و چه بسا زنان و مردان پاكي كه به نكاح ناصالحان در آمده و اين ممكن است به انحراف نسل آنها منجر شود و از آن سو نيز ممكن است همين امر سبب نورانيت جمعي ديگر باشد.

 2- در ميان ذريه پيامبر(ص) با توجه به آيه شريفه «لاينال عهدي الظالمين» (بقره: 124) و بر مبناي عبارت دعاي وارث «اشهد انك كنت نُورَاً فِى الاَصْلابِ الشَامِخَه وَ الاَرْحامِ المُطَهَره» كساني هستند كه از اجداد طاهر خود نور به ارث برده اند و هم وارث شمايل شده اند و هم وارث فضايل. ائمه اطهار و حضرات معصومين (عليهم السلام) مصداق اتم و اكمل اين سخن و وارث علم و حلم و عصمت و ولايت انبياي گرامي هستند.

 3- در روايت از حضرت رسول خدا(ص) آمده است: «قَائِمُ أَهْلِ | بَيْتِى وَ مَهْدِى أُمتِى أَشْبَهُ الناسِ بِى فِى شَمَائِلِهِ وَ أَقْوَالِهِ وَ أَفْعَالِهِ ...؛ قائم اهل بيت من و مهدي امتم شبيه ترين مردم به من است در شمايل و گفتار و كردار.» (بحارالأنوار36: 283) و در جايي ديگر مي فرمايند: «الْمَهْدِى مِنْ وُلْدِى اسْمُهُ اسْمِى وَ كنْيَتُهُ كنْيَتِى أَشْبَهُ الناسِ بِى خَلْقاً وَ خُلْقاًخَلْقاً وَ خُلْقاً ... مهدي از فرزندان من است، اسمش اسم من و كنيه اش كنيه من و شبيه ترين مردم به من است از نظر خلقت و اخلاق.» (همان: 309)

 در صحراي كربلا نيز حضرت اباعبدالله(ع) هنگامي كه حضرت علي اكبر(ع) عزم ميدان نبرد كرد، فرمودند: «اللهُم اشْهَدْ عَلَى هَوُلاءِ الْقَوْمِ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلامُ أَشْبَهُ الناسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِك كنا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيك نَظَرْنَا إِلَى وَجْهِهِ» خدايا شاهد باش بر اين قوم كه براي شان نمايان ساختم جواني را كه شبيه ترين مردم است به رسول تو كه هرگاه مشتاق زيارت نبي خدا مي شديم به او نگاه مي كرديم. (همان : 42) بر مبناي اين دو روايت شريفه شباهت حضرت علي اكبر(ع) به رسول خدا را نبايد تنها يك شباهت موروثي صرف دانست بلكه اين شباهت فضيلتي بزرگ براي ايشان و حتي مادر بزرگوارشان است. سيد جوانان بني هاشم در دشت كربلا به اوج مقامات انساني رسيده بود تا جايي كه شايد بتوان مقام ايشان را تا نزديكي مقام امامت دانست. همين مقام والاي ايشان است كه مي توان او را مطلقاً و بي قيد الگوي جوانان دانست.

 4- در روايت شريفه از حضرت اميرالمومنين(ع) آمده است: «أشبه الناس بأنبياء الله أقولهم للحق و أصبرهم علي العمل به» (غررالحكم:110) شبيه ترين مردم به انبيا حق گوترين و صابرترين آنها در عمل است و نيز مروي است: «الناسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ» مردم به اميران شان شبيه ترند تا به پدرانشان! (بحارالأنوار75: 46) غرض اينكه جوان امروز مي تواند علي اكبر(ع) را با همان خصوصياتي كه در كلام پدر بزرگوارشان بود الگو قرار دهد و با حركت در مدار حق و صبر و كسب معرفت خود را شبيه انبيا و اوليا كند. اگر كسي امير و الگوي خود را درست انتخاب كند در «شباهت» به او خواهد كوشيد و رفتار و گفتار خود را منطبق با او خواهد كرد. جوانان دوران دفاع مقدس كه حضرت امام راحل با وجود تمام مقامات معنوي مي فرمود با ديدن آن چهره ها غبطه مي خورد نمونه اي روشن بر اين سخن است كه به جاي آنكه هنرپيشه ها و فوتباليست ها و ... را اسطوره و الگوي خود بدانند راه صحيح سعادت را در اقتدا به جوان حضرت حسين(ع) يافتند و در همين راه با «شباهت» به حضرت علي اكبر(ع) به «شهادت» يا «سعادت» رسيدند.


 



توسط : رضا احدی |  

حضرت امام خمينی (قدس سره) در درس اخلاقشان فرمودند: تمام مدايح و گفتار اهل بيت (عليهم السلام) خصوصاً حضرت اباعبدالله (عليه السلام) در مورد حضرت علی اکبر (عليه السلام) حاکی از اين است که اگر علی اکبر (عليه السلام) در کربلا به شهادت نمی رسيد، خود، امام « مفترض الطاعه » می بود. ( يعنی امامی که اطاعت او واجب است) . در اين مختصر بهتر است به يک نمونه از کرامات ايشان بپردازيم:

فردی به نام حاج عبدعون، برادرش را که به مرض سختی دچار شده بود نزد حافظ الصحه، يکی از سه پزشک معروف کربلا مي برد. پس از چند ماه معالجه سودی نمی کند و هر روز حال او بدتر می شود عبدعون نزد پزشک می رود و سخنان زشتی به او می گويد و خطاب می کند که:اسمت خيلی بزرگ است ولی از معالجه تو سودی نديديم. بعد بدون خداحافظی می رود. ولی بر خلاف انتظار از آن روز به بعد حال برادرش بهتر می شود و يک دفعه شفا می يابد. نزد حافظ الصحه می رود و عذر خواهی می کند.

طبيب می گويد: بنشين تا برايت بگويم. من بعد از سخنان تو خيلی دل شکسته شدم. ظهر، هنگام ادای نماز به حضرت علی اکبر (عليه السلام) متوسل شدم و عرض کردم ای نور چشم حسين (عليه السلام) تو را به حق پدرت قسم می دهم که شفای اين مريض را از خدا بخواه. ديدی چگونه به من توهين کرد؟ بسيار گريه کردم. همان شب در خواب خدمت آقا علی اکبر (عليه السلام) شرف ياب شدم عرض ادب کردم و همان مطلب را تکرار کردم. فرمودند: من شفای آن مريض را از خدا خواستم و از هاتفی شنيدم که « اين مريض مردنی است و تا نه روز ديگر ميميرد ولی به برکت دعا و شفاعت شما خدا با شفای او سی سال به عمرش افزوده است و از همين ساعت او را شفا داديم.» آن مرد سی سال ديگر عمر کرد و در هفتاد سالگی در گذشت. وصيت کرد پيکرش را پايين پای حضرت علی اکبر (عليه السلام) دفن کنند.

 



توسط : رضا احدی |  

امروز روز جوان، فردا روز جوان و هر روز دیگری روز جوان. اعلام یک روز به عنوان روز جوان فقط گریزی است برای خالی نبودن عریضه طولانی عنوان روزها. وگرنه چه روزی را به یاد داری كه روز جوان نباشد. كدام سازمان و نهاد و وزارتخانه ای را سراغ داری كه با جوان سروكار نداشته باشد. از سیاست و اقتصاد گرفته تا فرهنگ و اجتماع، همه چیز در این كشور آكنده از جوانان است.

 

در سرزمین جوانی، جوانی كردن و جوان ماندن سخت است وگرنه هركسی پس از نوجوانی ، لاجرم جوانی است برنا. مسئله این است جوانی كردن.

 

جوانی كردن واژه ای است لیز. مثل صابون آب خورده. به دست نیامده از دست می رود. تیز است مثل تیغ و در كشور ما خیلی صفات دیگر دارد كه هر كدام را می توان در كنار هم قرار داد و نتیجه گرفت. جوانی كردن پدیده ای است عجیب، پیچیده و تا حدودی ناممكن.

 

بسیاری از والدین و مسئولان و صاحب نظران جوانی را می پسندند كه جوانی نكند. مثل مردان و زنان سالخورده و میانسال سنگین رفتار كند.عجله نكند. همه پیش فرض ها و اما و اگرها را در رفتارهایش لحاظ كند. این نگرش محافظه كارانه به جوانی از آنجا ناشی می شود كه مردان جاافتاده و زنان جهان دیده ، حال و حوصله دردسرهای جوانی كردن جوانان را ندارند. دل و دماغ سرعت و عجله جوانان را ندارند. می خواهند آنها را به ثبات و رنگ و بوی خودشان در آورند. پیراهن پاره نكرده، مثل آدم های هزار تا پیراهن پاره كرده زندگی كنند تا هم خیال خودشان از آینده جوان شان راحت شود و هم به وجود چنین جوانان سنگین و جاافتاده ای افتخار كنند. مسئله امروز جوانان جوان نیست. مسئله همان است كه گفتم، جوانی كردن است. اگر این روز جوان با عنوان روز جوانی كردن نامگذاری می شد، ماجرا كلی از این رو به آن رو می شد. زیرورو می شد و به هم می ریخت، جوانی كردن اولین و مهمترین عامل جوان بودن است. داشتن سن جوانی كه متر و معیار مهمی نیست.

 

بیایید به واسطه روز جوان بار دیگر به این موضوع حیاتی نگاه كنیم كه به عنوان جوان ترین جامعه جهان چقدر فرصت و امكان جوانی كردن در شهر و روستا پدید آورده ایم. چقدر روزنه و پنجره برای دیدن. چقدر راه و هدف برای رفتن و رسیدن و چقدر انگیزه و امكان برای ماندن و جوانی كردن به وجود آورده ایم. به خیابان ها و كوچه ها، به معابر و چهارراه ها، به استادیوم ها و سكوها به لابه لای این جمعیت پیاده روها نگاه كنیم و فراموش نكنیم زندگی آن جوانی كه امروز در تنگناهای آگاهانه و ناخودآگاه رنگ عصیان و یا هاشور بی خیالی می خورد، آینده سرزمینی است كه دوستش داریم.

 

آن كسی كه از جوان توقع میانسالی و جاافتادگی دارد. آن كسی كه جوان را از جوانی كردن برحذر می دارد، آن كه نمی داند برای جوان امروز مرز تجمل حرف ها به پایان رسیده و زمان زمان عمل جوانانه برای جوانان است.همه و همه در یك سمفونی كشدار می نوازند كه نامش بی توجهی است.

 

به مناسبت روز جوان، روز ملی جوان، حداقل این درخواست را می توان كرد كه بیایید برای یك بار هم كه شده تماشا كنیم شهرمان و بگوئیم: كجاست جای جوانی؟

 



توسط : رضا احدی |  

مرا سلوک به حدی رسیده در جانم، که از تو گریزی نمی شود و نمی توانم به سرمنزل برسم؛ بی آنکه بارانیِ قنوت های روشن تو، راهنمای این همه تیرگی های تنم و شکستگی اندوهبار روحم باشد. 

من خودم را گم کرده ام، خدایم را می جویم؛ کدام عبادت جاری در رگ هایم افسرده که این طور می خواهم از امام عبادت ها، شفاعت بگیرم؟ 

مهربان ترین یار سلام! می خواهم اگر لایق باشم، پشت سرت قامت به استقامت افراها بیاویزم. می دانم آقا! شانه‌های صبوری‌ام قدر شمشادها هم نیست؛ امّا چشم های تو معراج سلوکم می شود؛ اگر بگذاری پای بی کرانه‌های نمازت فقط وضو بگیرم و زل بزنم به همه نماز... .  

آقا! امروز میلاد توست؛ میلاد ششمین قافله معصوم، چهارمین اشراق امامت، اولین زینت نماز... 

سجاده سجاد، پر می‌شود از بوی خلسه روزهایی دیگر... تو دم به دم بر آسمان دعا، ستاره می پاشی، ماه مهربان. 

می‌گویم آقا! یادم می‌دهی «بسم اللّه» را چطور بگویم که شانه هایم از برکات حرف اولش بلرزند؟ یادم می‌دهی صحیفه کدام درخت طور عاشقی است؟ 

امروز میلاد ققنوس‌هاست در آتش عشق تو. 

خاکستر کدام سوره خوانی سبزت بوده اند که این گونه به آسمان بال تازه می زنند؟ 

شنیده‌ام پیاده می رفتی به خانه عشق، از این سوی سرزمین وحی تا به دوست برسی! 

آقا! این همه مرکب داریم و پاهایمان نمی کشد! نشان بده که تولاّ چگونه است؟ از توکل، کوله بار عنایتمان را پُر کن و با عشق آسمانی ات، ما را شفاعت! 

می دانم تو آمده‌ای تا بفهمم خورشید چقدر کوچک است! آمده ای تا شهاب‌های ثاقب ذکر بر جان دیو و شیاطین بنشیند. 

آمده‌ای که تقدیر ملکوتی دستهایت بر سر غریبه های غمگین بنشیند. 

امام صبور گریه ها و رکوع ها، امام مهربان سجده ها و سلوک ها، سجاده ها دارند یاس می پاشند و گل محمدی؛ به برکت این که تقدیسشان خواهی کرد. 

حالا که می آیی، بگو در عبای تو چندین هزار پروانه لانه دارند؟ 

بگو پرستوها از کدام اشاره سر انگشت تو به خورشید می روند؟ 

امروز می خواهم جواب همه سؤالهای چشم هایم را از دستهای تو بگیرم. 

ای کرامت جاری در ثانیه های آغاز! می خواهم برای خودم قصه تولد مردی را بگویم که با دُعاهای او هزاران بُلبل شیدا متولد می شوند. 

می خواهم از آغاز مردی بگویم که وارث هزاران زخم است؛ امّا شکر، آستانه دست هایش را می بوسد. می خواهم بروم یک گوشه دنج مسجد، صحیفه را باز کنم و به شکرانه چهارمین امام اشراق سجده کنم.

 



توسط : رضا احدی |  

 

معنویت امام حسین علیه السلام

 شخصیت درخشان و بزرگوار امام حسین علیه‌السّلام دو وجهه دارد: یک وجهه، همان وجهه‌ى جهاد و شهادت و توفانى است که در تاریخ به راه انداخته و همچنان هم این توفان با همه‌ى برکاتى که دارد، برپا خواهد بود؛ که شما با آن آشنا هستید. یک بعد دیگر، بعد معنوى و عرفانى است که بخصوص در دعاى عرفه به شکل عجیبى نمایان است. ما مثل دعاى عرفه کمتر دعایى را داریم که سوز و گداز و نظم عجیب و توسّل به ذیل عنایت حضرت حق متعال بر فانى دیدن خود در مقابل ذات مقدّس ربوبى در آن باشد؛ دعاى خیلى عجیبى است.

 دعاى دیگرى مربوط به روز عرفه در صحیفه‌ى سجادیه هست، که از فرزند این بزرگوار است. من یک وقت این دو دعا را با هم مقایسه مى‌کردم؛ اوّل دعاى امام حسین را مى‌خواندم، بعد دعاى صحیفه‌ى سجّادیه را. مکرّر به نظر من این طور رسیده است که دعاى حضرت سجّاد، مثل شرح دعاى عرفه است. آن، متن است؛ این، شرح است. آن، اصل است؛ این، فرع است. دعاى عرفه، دعاى عجیبى است. شما عین همین روحیه را در خطابى که حضرت در مجمع بزرگان زمان خود – بزرگان اسلام و بازماندگان تابعین و امثال اینها – در منى ایراد کردند، مشاهده مى‌کنید. ظاهراً هم متعلّق به همان سال آخر یا سال دیگرى است – من الان درست در ذهنم نیست – که آن هم در تاریخ و در کتب حدیث ثبت است.

به قضیه‌ى عاشورا و کربلا برمى‌گردیم. مى‌بینیم این‌جا هم با این‌که میدان حماسه و جنگ است، اما از لحظه‌ى اوّل تا لحظه‌ى آخرى که نقل شده است که حضرت صورت مبارکش را روى خاکهاى گرم کربلا گذاشت و عرض کرد: «الهى رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک»، با ذکر و تضرع و یاد و توسّل همراه است. از وقت خروج از مکه که فرمود: «من کان فینا باذلاً مهجته موطناً على لقاءاللَّه نفسه فلیرحل معنا»، با دعا و توسل و وعده‌ى لقاى الهى و همان روحیه‌ى دعاى عرفه شروع مى‌شود، تا گودال قتلگاه و «رضاً بقضائکِ» لحظه‌ى آخر. یعنى خود ماجراى عاشورا هم یک ماجراى عرفانى است. جنگ است، کشتن و کشته شدن است، حماسه است – و حماسه‌هاى عاشورا، فصل فوق‌العاده درخشانى است – اما وقتى شما به بافت اصلى این حادثه‌ى حماسى نگاه مى‌کنید، مى‌بینید که عرفان هست، معنویّت هست، تضرّع و روح دعاى عرفه هست. پس، آن وجه دیگر شخصیت امام حسین علیه‌السّلام هم باید به عظمت این وجه جهاد و شهادت و با همان اوج و عروج، مورد توجه قرار گیرد. …

 بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با گروه کثیرى از پاسداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامى به مناسبت روز پاسدار

 

سه صفت برجسته از ابعاد وجودی اباعبداللَّه علیه‌السّلام

 برجستگى وجود اباعبداللَّه علیه‌السّلام داراى ابعاد است که هر کدام از این ابعاد هم بحث و توضیح و تبیین فراوانى به دنبال دارد؛ ولى اگر دو، سه صفت برجسته را در میان همه‌ى این برجستگیها اسم بیاوریم، یکى از آنها «اخلاص» است؛ یعنى رعایت کردن وظیفه‌ى خدایى و دخالت ندادن منافع شخصى و گروهى و انگیزه‌هاى مادّى در کار. صفت برجسته‌ى دیگر «اعتماد به خدا»ست. ظواهر حکم مى‌کرد که این شعله در صحراى کربلا خاموش خواهد شد. چطور این را «فرزدقِ» شاعر مى‌دید؛ اما امام حسین علیه‌السّلام نمى‌دید؟! نصیحت کنندگانى که از کوفه مى‌آمدند، مى‌دیدند؛ اما حسین‌بن‌على علیه‌السّلام که عین اللَّه بود، نمى‌دید و نمى‌فهمید؟! ظواهر همین بود؛ ولى اعتماد به خدا حکم مى‌کرد که على‌رغم این ظواهر، یقین کند که حرف حق و سخن درست او غالب خواهد شد. اصل قضیه هم این است که نیّت و هدف انسان تحقّق پیدا کند. اگر هدف تحقّق پیدا کرد، براى انسانِ با اخلاص، شخصِ خود او که مهم نیست.

 یکى از بزرگان اهل سلوک و معرفت را دیدم در نامه‌اى نوشته است که اگر فرض کنیم – به فرض محال – همه‌ى کارهایى که نبىّ‌مکرّم اسلام صلّى‌اللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم انجام داد و هدفِ او بود که آنها را انجام دهد، انجام مى‌گرفت، منتها به نام یک کس دیگر، آیا در آن صورت پیامبر اسلام ناراضى بود؟ آیا مى‌گفت که چون به نام دیگرى است، نخواهم کرد؟ آیا این‌گونه بود؟ یا نه؛ هدف این است که آن کارها انجام گیرد؛ به نام چه کسى انجام گیرد، مهم نیست. پس، هدف مهمّ است. «شخص» و «من» و «خود» براى انسانِ با اخلاص اهمیتى ندارد. اخلاص را دارد، اعتماد به خدا را هم دارد. مى‌داند که خداى متعال حتماً این هدف را غالب خواهد کرد؛ چون فرموده است: «و انّ جندنا لهم الغالبون» خیلى از این جنودى که غالبند، در میدان جهاد به خاک شهادت مى‌افتند و از بین مى‌روند؛ لیکن فرموده است: «و انّ جندنا لهم الغالبون»؛ درعین‌حال غلبه با آنهاست.

 خصوصیت سوم، شناختن «موقع» است. امام حسین علیه‌السّلام در فهم «موقع» اشتباه نکرد. در قبل از حادثه‌ى کربلا، ده‌سال امامت و مسؤولیت با او بود. آن حضرت در مدینه مشغول کارهاى دیگرى بود و کار کربلایى نمى‌کرد؛ اما به مجرّد این‌که فرصت به او اجازه داد که آن کار مهم را انجام دهد، فرصت را شناخت و آن را چسبید؛ موقع را شناخت و آن را از دست نداد. این سه خصوصیت، تعیین کننده است. در تمام ادوار نیز همین‌طور است؛ در انقلاب نیز همین‌گونه بود. امام ما هم که مى‌بینید این‌قدر خداى متعال او را به مقام رفیع رساند – و رفعناه مکانا علیّا- و على‌رغم همه‌ى عوامل در سرتاسر دنیاى مادّیت و استکبار که مى‌خواستند او را محو کنند، به فراموشى دهند و کوچک کنند، او را حفظ و بزرگ کرد و ماندگار و جاودان نمود، علّت همین بود که این سه خصوصیت را داشت: اوّلاً با اخلاص بود و براى خود چیزى نمى‌خواست؛ ثانیاً به خداى خود اعتماد داشت و مى‌دانست که کار و هدف، تحقّق پیدا خواهد کرد – به بندگان خدا هم اعتماد داشت – ثالثاً زمان و «موقع» را از دست نداد. در لحظه‌ى لازم، اقدام لازم، صحبت لازم، اشاره‌ى لازم و حرکت لازم را کرد.

 بیانات مقام معظم رهبری در دیدار گروه کثیرى از پاسداران و بسیجیان به مناسبت میلاد امام حسین(ع) و روز پاسدار

 

صبر امام حسین علیه السلام، نجات اسلام

 صبر امام حسین علیه‌الصّلاهوالسّلام، اسلام را در طول تاریخ تا امروز بیمه کرده است. واقعاً اگر امام حسین علیه‌الصّلاهوالسّلام آن صبر تاریخى را در کربلا و قُبیل کربلا و مقدّماتِ حادثه‌ى عاشورا نمى‌کردند، بلاشک با گذشت یک قرن، حتّى از نام اسلام هم اثرى نمى‌ماند. اما امام حسین علیه‌الصّلاهوالسّلام به برکت صبر، دین را زنده کردند؛ این صبرِ آسانى نبود. صبر فقط این نیست که انسان را زیر شکنجه بیندازند یا فرزندان انسان را جلوِ انسان شکنجه کنند یا بکشند و انسان ایستادگى کند – البته این مرحله‌ى مهمى از صبر است – اما از این مهمتر این است که انسان را با وسوسه‌ها و اظهاراتى که على‌الظّاهر ممکن است در نظر بعضى منطقى بیاید، از ادامه‌ى این راه باز بدارند؛ همان کارى که با امام حسین علیه‌الصّلاهوالسّلام مى‌کردند: آقا! شما کجا مى‌روید؟ خود را در معرض خطر قرار مى‌دهید؛ خانواده خود را در معرض خطر قرار مى‌دهید؛ دشمن را جرى مى‌کنید؛ دست آنها را به خون خود باز مى‌کنید. هر کس رسید، خواست امام حسین علیه‌الصّلا ه والسّلام را در مقابل این محذور اخلاقى قرار دهد که شما با این اقدام خود، جان عدّه‌اى را به خطر مى‌اندازید و دشمن را مسلّطتر مى‌کنید و اینها را وادار مى‌کنید تا به خون شما دست بیالایند. این یک نقطه‌ى خیلى مهم و تردیدآور است. این یک جنگ روشن و واضح نیست که آدم بگوید من مى‌روم تا کشته شوم؛ نه، این محاذیر دنبالش هست. ممکن بود براى امام حسین علیه‌الصّلاه والسّلام این معنا مطرح باشد یا مطرح کنند که آقا! شما اگر کشته شوید، شیعیان شما را در کوفه قتل عام مى‌کنند و پدر همه را در مى‌آورند؛ شما باید زنده بمانید و ملجأ باشید. شما پسر پیغمبرید؛ با حفظ حیات خود، جان عدّه‌اى را حفظ کنید. در مورد امام رضوان‌اللَّه علیه عیناً همین معنا تکرار شد.



توسط : رضا احدی |  

اسناد تاریخی اهل سنت در شهادت زهرا(سلام الله علیها)

چه کسی است که گواهی ندهد که خانه فاطمه(سلام الله علیها) خانه رسول خداست و حرمت منزل او حرمت منزل پیامبر. این سوال بی پاسخ در همه تاریخ مانده است! چه کسی پاسخش را می دهد؟! جز دل های سوخته و آه های حسرت! ننگ بر پیشانی مسلمانان که با دختر رسول خدا پس از او، چنین کردند

آتش بر درب خانه!

بر اساس اسناد تاریخ پس از انباشتن هیزم بر درب منزل حضرت زهرا(سلام الله علیها) مهاجمان اقدام به آتش زدن هیزم ها نموده اند. این شحنه در روضة المناظر از کتب اهل سنت می نویسد: خلیفه اول به سوی خانه علی(علیه السلام) آمد تا این که خانه را با هر که در آن است بسوزاند، إن عمر جا الی بیت علی لیحرقه عی من فیه ... » (1)

البلاذری در انساب الاشراف تصریح دارد که «عمر مشعل بدست بود که فاطمه (سلام الله علیها) او را بر درب خانه اش مشاهده کرد: ... فحاء عمر و معه فتیله قتلقته فاطمه علی الباب. » (2)

فرمان سوزاندن !

شهرستانی از علمای اهل سنت در الملل والنحل می نویسد: «و کان یصیح احرقوا دارها بمن فیها و ما کان فی الدار غیر علی و فاطمه و الحسن و الحسین...؛کسی فریاد کشید: خانه را با اهلش به آتش بکشید و در خانه کسی جز علی و فاطمه و حسن و حسین نبود.» (3)

براساس گفته عبدالفتاح عبدالمقصود از علمای اهل تسنن او می دانست که فاطمه(سلام الله علیها) در خانه است و با این حال اقدام به آتش زدن درب منزل نمود. عبدالفتاح می نویسد: «قالت له طائفة خافت الله و رعت الرسول فی عقبه: یا ابا حفص انّ فیها فاطمه فصاح لا یبالی و ان ...؛ طایفه ای که می ترسیدند و می خواستند رعایت حال پیامبر اکرم را در مورد دخترش بنمایند گفتند: ای ابا حفص در این خانه فاطمه است! او گفت: اگر چه فاطمه باشد(خانه را به آتش می کشم.) (4)

براساس تصریح این عالم سنّی کمترین حد رعایت حال پیامبر در مورد دخترش شاید همان احترام به منزل و حریم خانه او بود که البته شکسته شد! به خصوص آن که براساس تصریح عبدالفتاح طایفه خداترس چنین هتک حرمتی را هرگز روا نمی دادند!!

اتمام حجت فاطمه(سلام الله علیها)

در سند البلاذری آمده است که فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: ای پسر خطاب آیا می خواهی درب خانه ام را آتش بزنی؟ او گفت: آری، این محکم ترین امر است در آنچه پدرت آورده...؛ و قالت فاطمه یابن الخطاب اتراک محرقاً علی بابی؟ قال: نعم و ذلک اقوی فیما جاء به ابوک ...» (5) براساس این نقل از عالم اهل سنت عمر پس از اتمام حجت حضرت زهرا (سلام الله علیها) و کاملاً آگاهانه به جایگاه حضرت به عنوان دختر رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) اقدام به سوزاندن درب منزل نمود!

آتش بر درب خانه!

مسعودی در اثبات الوصیة از کتب معتبر اهل سنت نقل می کند که «پس راه خانه علی(علیه السلام) را در پیش گرفتند و به او یورش بردند و درب خانه اش را آتش زدند و او را به زور بیرون کشیدند؛ فوجهوا الی منزله فهجموا علیه و احرقوا بابه واستخرجوه منه کرهاً.» (6) بر این مبنا سوخته شدن درب منزل فاطمه(سلام الله علیها)) واقعه ای تاریخی است که مسلمانان این ننگ را بر پیشانی دارند که درب منزل دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به آتش کشیدند! هم چنین مقاتل بن عطیه در مؤتمر علمای بغداد به آتش گرفتن درب منزل حضرت زهرا (سلام الله علیها) اشاره نموده است. (7)

فشار بین در و دیوار!

قلم دیگر نمی تواند جسارت به دختر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) را به رشته تحریر در آورد و زبان شرمسار است که بگوید هنگامی که درب منزل آتش گرفت فاطمه (سلام الله علیها) در پشت در بود! تنها به ارائه سند البلاذری از علمای اهل سنت در این باره اکتفا می کنیم که می نویسد: انّه حصر فاطمه (سلام الله علیها) فی الباب حتی اسقطت محسناً ؛ ... فاطمه را چنان در میان در فشرد که محسن را سقط کرد(8) این موضوع در اثبات الوصیة مسعودی و نیز موتمر علماء بغداد از مقاتل بن عطیه نیز آمده است. (9)

علامه مجلسی از علمای شیعه در بحارالانوار به نامه ای از عمر بن خطاب به معاویه اشاره می نماید که در آن می گوید: «فرکلت الباب و قد الصقت احشاء ها بالباب تترسه و سمعتها و قد صرخت صرخة حسبتها قد جعلت اعلی المدینه اسفلها...؛ در حالی که او فاطمه (سلام الله علیها) سینه خود را به درب چسبانده و خود را به پشت درب پوشانده بود با لگد محکم به درب خانه زدم و شنیدم فریادی کشید که گمان کردم شهر مدینه زیر و رو شده است... (10)

حکایت میخ در!

مقاتل بن عطیه در مؤتمر می گوید: وقتی فاطمه (سلام الله علیها) پشت درب آمد تا عمر و دیگران را برگرداند، او فاطمه را بین در و دیوار به شدت فشار داد تا فرزندش سقط شد و میخ در به سینه زهرا(سلام الله علیها) فرو رفت: و لما جاء ت فاطمه خلف الباب الترد عمر و حزبه، عصر عمر فاطمه بین الحائط و الباب عصرة شدیدة قاسیة حتی السقطت جنینها و نبت مسمار الباب فی صدرها...» (11)

بدون اذن وارد نشوید!

شرح سوختن در و شکستن باب و فشار بین دیوارها و حکایت میخ در، همگی وقایع تاریخی بی جوابی هستند. مگر در مصحف شریف قرآن نیامده است: یا ایها الذین امنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم؛ ای کسانی که ایمان آورده اید بدون اذن به خانه های پیامبر وارد نشوید. (احزاب/53)

و چه کسی است که گواهی ندهد که خانه فاطمه(سلام الله علیها) خانه رسول خداست و حرمت منزل او حرمت منزل پیامبر(صلی الله علیه و آله). این سوال بی پاسخ در همه تاریخ مانده است! چه کسی پاسخش را می دهد؟! جز دل های سوخته و آه های حسرت! ننگ بر پیشانی مسلمانان که با دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از او، چنین کردند!

پی نوشت ها:

1-  روضة المناظر، ابن شحنه (م -882)، چاپ افندی، ج7، ص 164.

2- انساب الاشراف، البلاذری (م- 279)، فی مکتبة الشاملة، ج 1، ص 252 .

3- الملل و النحل، شهرستانی، فی المکتبة الشاملة، ج1، ص 7 .

4- السقیفة و الخلافة، عبدالفتاح عبدالمقصود، ص 14 .

5- انساب الاشراف، البلاذری، ج 1، ص 252 .

6- اثبات الوصیة، مسعودی، ص 155 .

7- موتمر علماء بغداد، مقاتل بن عطیه، ص 181 .

8- انساب الاشراف، البلاذری، ج 2، ص 370 .

9- به نقل از دفاعیات، سیدعلی رضا غروی، مهدی امامی، مرتضی کارگر به قلم مجید هوشنگی، نشر طوبای محبت، صص 66- 38 .

10- بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 30، ص 294 .

11- مؤتمر علماء بغداد، مقاتل بن عطیه، ص 181.

 

 



توسط : رضا احدی |  

 فاطمه(سلام الله علیها) و امام خمینی (ره)

فاطمه(سلام الله عليها):

زني كه معنویات، جلوه‌های ملکوتی، جلوه‌های الهی، جلوه‌های جبروتی، جلوه‌های مُلکی و ناسوتی- همه- در این موجود مجتمع است.(صحیفه امام، ج 7، صص 337- 338)

زنی که در حجره‌ای کوچک و محقر، انسان‌هایی تربیت کرد که نورشان از بسیط خاک تا آن سوی افلاک و از عالم ملک تا آن سوی ملکوت اعلی می‌درخشد. (صحیفه امام، ج 16، ص 192)

يك زن معمولى نبوده است، يك زن روحانى، يك زن ملكوتى، يك زن به تمام معنا انسان، تمام نسخه انسانيت، تمام حقيقت زن، تمام حقيقت انسان.(صحیفه امام، ج 7، صص 337- 338)

تجلي قدرت حق تعالي در خانه حضرت زهرا (س)

بسم الله الرحمن الرحيم

من هم وفات و شهادت بانوي بزرگ اسلام را بر همه مسلمين و بر شما برادران عزيزارتشي ، سپاهي و بسيج و بر حضرت بقيه الله - ارواحنافدا - تسليت عرض مي كنم . اين خانه كوچك فاطمه- سلام الله عليها - و اين افرادي كه در آن خانه تربيت شدند كه به حسب عدد، چهار - پنج نفر بودند و به حسب واقع ، تمام قدرت حق تعالي را تجلي دادند،خدمتهايي كردند كه ما را و شما را و همه بشر را به اعجاب درآورده است . خطبه فاطمه زهرا - سلام الله عليها - در مقابل حكومت و قيام اميرالمومنين و صبر اميرالمومنين درمدت بيست و چند سال و در عين حال كمك كاري به حكومت موجود و بعد هم فداكاري در راه اسلام و فداكاري دو فرزند عزيزش ، امام مجتبي كه يك خدمت بسياربزرگ و دولت جابر اموي را با آن خدمت رسوا فرمود و خدمت بزرگ برادر ارجمندش حضرت سيدالشهدا، چيزهايي بود كه همه مي دانيد و مي دانيم .

ویژگی‌های شخصيتي حضرت زهرا (سلام الله عليها) در کلام امام خمینی(ره)

من راجع به حضرت صدیقه علیهاسلام ، خودم را قاصر می دانم ذکری بکنم، فقط اکتفا می کنم به یک روایت که در کافی شریفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روایت این است که حضرت صادق علیه السلام ، می فرماید: فاطمه علیهاالسلام ، بعد از پدرش هفتاد و پنج روز زنده بودند، در این دنیا بودند و حزن و شدت بر ایشان غلبه داشت و جبرئیل امین می آمد خدمت ایشان و به ایشان تعزیت عرض می کرد و مسائلی از آینده نقل می کرد. ظاهر روایت این است که در این هفتاد و پنج روز مراوده ای بوده است؛ یعنی رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است و گمان ندارم که غیر از طبقه اول از انبیای عظام درباره کسی این طور وارد شده باشد که در ظرف هفتادوپنج روز جبرئیل امین رفت و آمد داشته است و مسایل را در آتیه ای که واقع می شده است، مسایل را ذکر کرده است و آنچه که به ذریه او می رسیده است در آتیه، ذکر کرده است و حضرت امیر هم آن ها را نوشته است، کاتب وحی بوده است حضرت امیر، همان طوری که کاتب وحی رسول خدا بوده است و البته آن وحی به معنای آوردن احکام، تمام شد به رفتن رسول اکرم کاتب وحی حضرت صدیقه علیهاالسلام در این هفتادوپنج روز بوده است. مسأله آمدن جبرئیل برای کسی یک مسأله ساده نیست، خیال نشود که جبرئیل برای هر کسی می آید و امکان دارد بیاید، این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرئیل می خواهد بیاید و مقام جبرئیل که روح اعظم است. چه ما قایل بشویم به این که قضیه تنزیل، تنزّل جبرئیل، به واسطه روح اعظم خود این ولی است یا پیغمبر است، او تنزیل می دهد او را وارد می کند تا مرتبه پایین یا بگوییم که خیر، حق تعالی او را مأمور می کند که برو و این مسائل را بگو. چه آن قسم بگوییم که بعض اهل نظر می گویند و چه این قسم بگوییم که بعض اهل ظاهر می گویند، تا تناسب ما بین روح این کسی که جبرئیل می آید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است نباشد، امکان ندارد این معنا و این تناسب بین جبرئیل که روح اعظم است و انبیای درجه اول بوده است مثل رسول خدا و موسی و عیسی و ابراهیم و امثال اینها، بین همه کس نبوده است، بعد از این هم بین کسی دیگر نشده است، حتی درباره ائمه هم من ندیده ام که وارد شده باشد این طور که جبرئیل بر آن ها نازل شده باشد، فقط این است که برای حضرت زهرا علیهاالسلام است، که آن که من دیده ام که جبرئیل به طور مکرر در این هفتادو پنج روز وارد می شده و مسائل آتیه ای که بر ذریه او می گذشته است، این مسائل را می گفته است و حضرت امیر هم ثبت می کرده است و شاید یکی از مسائلی که گفته است، راجع به مسائلی است که در عهد ذریه بلند پایه او حضرت صاحب علیه السلام ، است برای او ذکر کرده است که مسائل ایران جزو آن مسائل باشد، ما نمی دانیم، ممکن است. در هر صورت من این شرافت و فضیلت را از همه فضایلی که برای حضرت زهرا ذکر کرده اند با این که آن ها هم فضایل بزرگی است این فضیلت را من بالاتر از همه می دانم که برای غیر انبیا علیهم السلام ، آن هم نه همه انبیا، برای طبقه بالای انبیا علیهم السلام و بعض از اولیایی که در رتبه آن ها هست، برای کسی دیگر حاصل نشده. و با این تعبیری که مراوده داشته است جبرئیل در این هفتاد و چند روز، برای هیچ کس تاکنون واقع نشده و این از فضایلی است که از مختصّات حضرت صدیقه علیهاالسلام است.


حضرت زهرا(سلام الله علیها) در كلام مقام معظم رهبری


- حضرت فاطمه زهرا(سلام الله عليها) مظهر تعبد، مجاهدت و عظمت و شكوه است.
آن بزرگوار، از یک طرف، مظهر تعبد و تسلیم در مقابل تکلیف الهی و مظهر مجاهدت و شهادت مظلومانه‌ است و از طرف دیگر، مظهر عظمت و شکوه و تنویر افکار عامه ملت اسلام در طول قرن‌هاست.(سخنرانی در دیدار با خانواده‌های شهدا و جانبازان رودبار و منجیل، 13/10/1368 )

مقام معنوی حضرت زهرا (س) در کلام مقام معظم رهبری

...عبادت فاطمه زهرا علیهاالسلام یک عبادت نمونه است. حسن بصرى که یکى از عباد و زهاد دنیاى اسلام است ، درباره فاطمه زهرا علیهاالسلام مى گوید: به قدرى دختر پیغمبر صلى الله علیه و آله عبادت کرد و در محراب عبادت ایستاد که تورمت قدماها پاهاى آن بزرگوار از ایستادن در محراب عبادت ورم کرد...

حضرت زهرا(سلام الله عليها) در انديشه آیت ا... جوادی آملی


بهترین روش شناخت حضرت فاطمه (س) تحلیل ثقلین، یعنی قرآن کریم و سنت معصومین (ع) می‌باشد.
چهره زهرا (س) مظهر عطوفت رحمانی و رأفت یزدانی است. زهرا(س) نه تنها اسوه زنان و رهبر نسوان است، بلکه امام مردان و زعیم قاطبه نیکان است.
چون فاطمه(س) مظهر رضای الهی و غضب ربوبی است، بنابراین تمام اوصاف انسانی با معیار رضا و غضب فاطمه (س) بررسی می‌شود.



توسط : رضا احدی |  


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد