منوی اصلی
مطالب پیشین
آرشیو مطالب
وصیت شهدا
وصیت شهدا
مهدویت امام زمان (عج) پخش زنده حرم اوقات شرعی
روزشمار محرم عاشورا
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
نویسندگان
لوگوی دوستان
امکانات دیگر



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 74
بازدید کل : 1882
تعداد مطالب : 78
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

ذکر روزهای هفته آیه قرآن دانشنامه عاشورا

عمر بن عبدالعزیز آل شیخ، فرزند مفتی اعظم عربستان، جشن ازدواج خود را در روز عاشورای حسینی برگزار کرد. بسیاری از مفتی های وهابی در این مراسم حضور یافتند.
در شرایطی که مفتی های وهابی، در توجیه شراب خواری دولتمردان سعودی و بوسیدن دست و گونه زنان غربی در ملاقات های رسمی و غیر رسمی، رعایت اصول معاشرت و احترام گذاشتن به فرهنگ و عقاید غربی ها را بهانه می کنند، مفتی اعظم عربستان در سالروز شهادت سیدالشهدا (ع) و سوگواری شیعیان در عزای فرزند پیامبر (ص) برای پسرش جشن سالگرد ازدواج گرفت و همکیشانش را به جشن و پایکوبی فراخواند.
عمر، پسر کوچک این شیخ عاشورای سال پیش ازدواج کرد و امسال هم جشن سالگرد گرفت. این مراسم در باشگاه سفارتخانه های ریاض برگزار شد.




ادامه مطلب
توسط : رضا احدی |  

عرض سلام و همچنین عرض تسلیت دارم بمناسبت فرارسیدن ماه پیروزی خون بر شمشیر، محرم الحرام.

در این پست نیز شعری مربوط به امام حسین (ع) قرار داده ام که شاعر آن "قاآنی" است. شعر را می توانید در ادامه مطلب بصورت کانل مشاهده کنید.

 

بارد، چه؟خون. که؟دیده. چه سان؟روز و شب. چرا؟

از غــم. کــدام غــم؟ غــم ســلطان اولیــا

نامــش که بُـد؟ حسـین. ز نــژاد کـه؟ از علــی

مامــش کـه بـود؟ فاطمه. جــدش کــه؟ مصطفـی

چـون شــد؟ شـهید شــد. بــه کــجا؟ دشــت ماریــه

کــی؟ عاشــر محــرم. پنهــان؟ نــه، برمــلا

 



ادامه مطلب
توسط : رضا احدی |  

باعرض سلام و خسته نباشید خدمت شما دوست داران اهل بیت و معصومین (ع) و عرض تسلیت بمناسبت فرارسیدن ماه محرم و ایام سوگواری اباعبدا...

در این پست شعری بسیار زیبا درمورد شفاعت امام حسین (ع) از بندگان و گریه کنان حضرتش قرار داده ام که خواندنش در این ایام خالی از لطف نیست.

 

خواب ديدم خواب اينکه مرده ام/ خواب ديدم خسته و افسرده ام/ روي من خروارها از خاک بود/ واي قبر من چه وحشتناک بود/ تا ميان گور رفتم دل گرفت/ قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/ ناله مي کردم وليکن بي جواب/ تشنه بودم تشنه يک جرعه آب/ بالش زير سرم از سنگ بود /غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود/ خسته بودم هيچ کس يارم نشد/ زان ميان يک تن خريدارم نشد/ هرکه آمد پيش حرفي خواند و رفت/ سوره حمدي برايم خواند و رفت/نه شفيقي نه رفيقي نه کسي /ترس بود و وحشت و دلواپسي...

 

ادامه شعر در ادامه مطلب

 



ادامه مطلب
توسط : رضا احدی |  

«خداوند اراده کرد که پلیدی را از شما خاندان دور بدارد و شما را بسیار پاک بدارد»

پیامبر اکرم عبا بر دوش گرفته است و علی بن ابی‌طالب(ع)، فاطمه(س)، حسن و حسین(علیهما السلام) را زیر آن عبا گرد آورده است و در همان حال این جملات از سوی خداوند تعالی بر او نازل گشته است.

این واقعه در روز بیست و چهارم ذی الحجه اتفاق افتاده است. روزی که پس از مذاکرات بسیار پیامبر با مسیحیان نجران، بنا شده بود در مکانی با آنان گرد آید و مباهله کند.

مسیحیان نجران، پس از گفت‌وگوی بسیار پیامبر با ایشان گفته بودند: «گفت‌و گوهای شما ما را قانع نمی کند. راه این است که در وقت معینی با یکدیگر مباهله نمائیم و بر دروغگو نفرین بفرستیم، و از خدا بخواهیم دروغگو را هلاک و نابود کند.»

در این هنگام بود که حضرت جبرائیل نازل گردید، آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور کرد تا با کسانی که با او مجادله می کنند و حق را نمی پذیرند به مباهله برخیزد:

«فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقـُل تعالوا نَدعُ ابنائنا وَ ابنائکُم وَ نِسائنا و نِسائکُم وَ انفُسَنا وَ انفُسَـکُم ثُمَّ نبتـَهـِل فـَنَجعل لعنة الله علی الکاذبین.» (آل عمران / آیه ۶۱)

«پس هرکه بعد از رسیدن به علم با تو محاجه کرد پس بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فرا خوانیم، آن‌گاه مباهله کنیم و لعنت خداوند را بر دروغ‌گویان قرار دهیم.»

چنین بود که دو طرف مذاکره‌کننده رضایت دادند که بحث و گفت‌وگو را پایان دهند و قرار بر این شد که فردای آن روز برای اثبات حقانیت خود با یکدیگر مباهله نمایند و از خداوند بخواهد که دروغگویان را عذابی نازل کند و به کیفر برساند.

اکنون بیست و چهارم ذی الحجه است و روز مباهله فرا رسیده است. پیامبر اسلام فاطمه را به مصداق «نسائنا»، حسن و حسین را به مصداق «ابنائنا» و علی را به مصداق «انفسنا» (که نفس و خویشتن پیامبر اسلام است) فراخوانده و آنان را در زیر عبای خویش و در محضر پروردگار خویش گردآورده، این عزیزترین کسانش را تا چون گواهی بر صدق رسالتش به مباهله با مسیحیان بیرون رود. و در همین لحظه فرشته وحی آیه تطهیر را بر او نازل می‌کند که:

«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» / «خداوند اراده کرد که پلیدی را از شما خاندان دور بدارد و شما را بسیار پاک بدارد.»

و چنین بود که وقت مباهله فرا رسید. قبلاً پیامبر و هیئت نمایندگی «نجران»، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد.

پیامبر از میان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برگزیده است که در این حادثه تاریخی شرکت نمایند. زیرا در میان تمام مسلمانان، نفوسی پاک تر، و ایمانی استوارتر از ایمان این چهار تن، وجود ندارد.

پیامبر در حالی رهسپار محل قرار شد که حضرت حسین (ع) را در آغوش و دست حضرت حسن (ع) را در دست داشت، فاطمه (س) به دنبال آن حضرت و علی بن ابی طالب (ع) پشت سر وی حرکت می‌کردند؛

پیامبر (ص) این چنین گام به میدان مباهله نهاد، او پیش از ورود به میدان «مباهله»، به همراهان خود گفت: من هر وقت که دعا کردم، شما دعای مرا با گفتن آمین بدرقه کنید.

شاید سران هیئت نمایندگی نجران گمان می‌کردند که محمد(ص) با افسران و سربازان خود به میدان مباهله بیاد و شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما دهد. اما پیامبر وارد شد در حالی که جز جگرگوشه‌هایش کسی همراهش نبود.

مسیحیان نجران که صحنه آمدن بی پیرایه پیامبر به صحنه مباهله را دیدند، همگی با بهت و حیرت به چهره یکدیگر نگاه کردند و از اینکه او فرزندان معصوم و بی‌گناه و یگانه دختر و یادگار خود و داماد و پسرعمویش را به صحنه مباهله آورده، انگشت تعجب به دندان گرفتند.

 

آنان دریافتند که پیامبر، به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد والّا یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی دهد.

اسقف نجران گفت: من چهره‌هایی را می‌بینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگ‌ترین کوه‌ها را از جای بکند، فوراً کنده می‌شود. بنابراین، هرگز صحیح نیست ما با این افراد بافضیلت، مباهله نمائیم.

و چنین بود که هیئت نصرانیان نجران درخواست مباهله را پس گرفتند و از پیامبر خواستند تا تحت حاکمیت حکومت اسلام درآیند.

از این روی روز بیست و چهارم ذی الحجه، در تقویم دینی اسلام، روزی با اهمیت شد و مهر تأییدی دیگر بر حقانیت خاندان پیامبر اکرم(ص) و اسلام راستین گردید.

روز بیست و چهارم روزی است که مُباهَلَه کرد رسول خدا صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَاله با نصارای نجران و پیش از آنکه خواست مُباهله کند عبا بر دُوش مبارک گرفت و حضرت امیرالمؤ منین و فاطمه و حَسَن و حسین عَلیهمُ السلام را داخل در زیر عبا نمود و گفت پروردگارا هر پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوص ترین خلق بوده اند به او خداوندا اینها اهل بیت منند پس از ایشان برطرف کن شک و گناه را و پاک کن ایشان را پاک کردنی پس جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر در شاءن ایشان آورد.

پس حضرت رسول صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله آن چهار بزرگوار را بیرون برد از برای مباهله چون نگاه نصاری بر ایشان افتاد و حقّیت آن حضرت و آثار نزول عذاب مشاهده کردند جُراءَت مُباهله ننمودند واستدعای مصالحه و قبول جزیه نمودند و در این روز نیز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حال رکوع انگشتری خود را به سائل داد و آیه اِنَّما وَلِیکُمُ اللّهُ در شانش نازل شد.

 



توسط : رضا احدی |  

در هاله ‏ای از نور، آرام آرام پیش می‏ آمدند و زمین زیر پایشان از تواضع، مثل حریر نرم می‏شد.
عده‏ ای سایه نشین، که همیشه در تاریکی به سر برده بودند، گویی قصد مقابله با نور دارند؛ با صلیب‏ های به ظاهر آراسته، با ناآرامیِ تمام و با گیسوان چلیپایی، بازی می‏ کردند و تمام ذهنشان سرشار از شکّ بود؛ شکّ به آن‏چه در دست و دلشان بود.
امّا آنان که در هاله‏ ای از نور پیش می‏ آمدند، تبلور وجودشان مثل آب زلال و صداقت حضورشان، مثل خورشید، آشکار بود.
هستی، چنان غرق تماشایشان بود که انگار خداوند، بهشت را به معرض تماشا گذاشته است. تواضع خورشید در آسمان و کُرنش خاک در زمین نشان می ‏داد که آن «
پنج تن»، آیینه‏ ی جمال الهی‏ اند؛ برگزیدگان راستین خداوند در زمین. و عنایت الهی، آنان را زیر چتری از حمایت گرفته است. عطر «کسای» حقیقت از وجودشان می ‏تراوید و نگاهشان آکنده از تبسّم مِهربانی بود.
پنج تن، پنج کهکشان و پنج اقیانوس که وجودشان نشانه‏ ی عظمت الهی و سر چشمه‏ ی زلال معرفت است.
چه کسی می‏تواند به انکار برخیزد؛ وقتی که آدم علیه‏ السلام بگوید:
اِلهی یا حَمیدُ بِحَقّ مُحَمّدٍ صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ و سلم ...؟
وقتی که نوح بگوید: ...، وقتی ابراهیم و موسی و عیسی بگوید: ... چه کسی می‏تواند انکار کند!
محمّد صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله‏ و سلم یعنی: قرآن، یعنی: لَوْلاک لَما خَلَقتُ الْاَفْلاک؛ علی علیه‏ السلام و فاطمه علیهاالسلام ، حسن علیه‏ السلام و حسین علیه‏ السلام یعنی: محمد صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله ‏و سلم ، یعنی: اِنَما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ اَهْلَ البَیْتِ و یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا.
چه کسی می‏تواند سخاوت خورشید، شرافت ماه، صداقت آب، کرامتِ درخت و نجابت گل را نادیده بگیرد.؟!
رنگ از رخسار «ابو حارثه» و نصارای نجران پریده بود و لرزش دست‏هایشان، نشان از ضعف و پشیمانی داشت. نجوایی در ضمیر ناخودآگاه ابو حارثه جریان گرفت او که عطر پیامبران دارد، او که مثل پیامبران می‏ نشیند، او که آسمان و زمین می ‏ستایندش. از آن لحظه که دست‏هایش بوی قنوت بگیرند، توفان خشم الهی، همه‏ ی دشت‏ ها و کوه ‏ها را متلاشی خواهد کرد. از جا می‏ خیزد و سر بر آستانِ کبریایی پیامبر صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله ‏و سلم می‏ گذارد: ای ستوده ترین خلقت الهی، ای آسمانی‏ ترین آیینه ‏ی خلقت و ای حقیقت محض! رضای ما، در رضایت تو است و رشته‏ ی جان ما در دست‏ های آسمانی‏ ات.


در دایره‏ ی قسمت، ما نقطه ‏ی تسلیمیم / لطف، آنچه تو اندیشی، حکم، آنچه تو فرمایی



توسط : رضا احدی |  

دوست من دوستدار علی علیه السلام !

سلام بر تو و آنکه دوست می داری!

می دانی که همه جا سخن از علی علیه السلام است. این روزها از نام مولایمان حیدر کراربر در و دیوار نوشته و گفتار بسیار می بینی.

آری.... نامی آشنا که از هر نامی با آن آشناتری؛ چندان که شاید به یاد آوردی که هنوزنمی توانستیم پدر و مادرمان را صدا بزنیم یا حتی اسم خود را درست تلفظ کنیم که این نام را شناختیم .

چه می دانم؟ .... شاید نام خودت هم علی باشد؛ نامی که پدر از سر عشق به مولا بر تو گذاشته و چه بسا که مادر- در لالایی هایی که برایت داشته- با زمزمه علی بذر محبتش را در دلت کاشته باشد.

یادت می آید که در همان خردسالی و نوپایی ، هرگاه بر زمین می خوردیم ، پدر یا مادر یا حتی پدربزرگ و مادربزرگمان با هزاران شوق و عشقی که به آموختن نام او به کودکش داشتند- می گفتند یا علی؛ بگو : یا علی و بلند شو!

.... و ما چنین برخاسته و بلند شدیم و با یاد و عشق علی علیه السلام بالیدیم و بر همه می بالیدیم که: مولایمان علی است.

 



توسط : رضا احدی |