خدا حج خانه محترم خود را بر شما واجب کرد ، همان خانه ای که آن را قبله گاه انسان ها قرارداد که چونان تشنگان به سوی آن روی می آورند، و همانند کبوتران به آن پناه می برند. خدای سبحان ، کعبه را مظهر تواضع بندگان برابر عظمت خویش و نشانه اعتراف آنان به بزرگی و قدرت خود قرارداد و در میان انسانها شنوندگانی را برگزیدکه دعوت او را برای حج ، اجابت کنند و سخن او را تصدیق نمایند و پای بر جایگاه پیامبران الهی نهند . همانند فرشتگانی که بر گِرد عرش الهی طواف می کنند و سودهای فراوان در این عبادتگاه و محل تجارت زائران به دست آورند و به سوی وعده گاه آمرزش الهی بشتابند . خدای سبحان ، کعبه را برای اسلام ، نشانه گویا و برای پناهندگان، خانه اَمن و اَمان قرارداد ؛ اَدای حق آن را واجب کرد و حج بیت الله را واجب شمرد و بر همه شما انسانها مقرر داشت که به زیارت آن بروید و فرمود : آن کس که توان رفتن به خانه خدا را دارد، حج بر او واجب است و آن کس که انکار کند، خداوند از همه جهانیان بی نیاز است.

میقات:

توکه آهنگ خدا کرده ای و اکنون به میقات آمده ای ، باید لباس عوض کنی . لباس، نشانه است، حجاب است ، نمود است ، رمز است ، درجه است ، عنوان است ، امتیاز است، رنگ و طرح و جنس آن ، همه یعنی : من!

عنوان ها و حیثیت ها و درجه ها و لقب ها و ریزه ریزه تا یک فرد، یک من و این همه ، در لباس ، نمایشگر ، در میقات بریز ، کفن بپوش ، رنگ ها را همه بشوی ،سپید بپوش ، سپید کن ، به رنگ همه شو، همه شو ، همچو ماری که پوست بیندازد از من بودنِ خویش به درآی ، مردم شو.
ذره ای شو ، در آمیز با ذره ها ، قطره ای گم در دریا،
نه کسی باش که به میعاد آمده ای ، خسی شو که به میقات آمده ای. بمیر پیش از آنکه بمیری . جامه زندگی ات را به درآر ، جامه مرگ بر تن کن .
حج : حرکت ، آهنگِ مقصدی کردن ، نشانه رجعت انسان به سوی خدا . گور همه
من هایت را در شجره حفر کن ، خود را در آن دفن نما ، شاهد مرگ خویش باش.

احرام:

اکنون دیگر مقیدی، مسئولی ، در احرامی ، در حریمی ، راهیِ حرمی ، عازم مکان حرامی ، در زمان حرامی ، در جامه احرامی ! در حریمی از محرمات!
احرام ، حرام کردن ! ممنوع کردن ...

مکه مکرمه:

و کم کم می فهمی که تو به زیارت نیامده ای ، تو حج کرده ای ، این جا سر منزل تو نیست کعبه آن سنگ نشانی است که ره گم نشود، این تنها یک علامت بود ، یک فلش ، فقط به تو ، جهت را می نمود، تو حج کرده ای ، آهنگ کرده ای ...
کعبه آخر راه نیست ، آغاز است!
در اینجا نمازت را تمام می خوانی ، که به خانه خود آمده ای ، مسافر نیستی .

طواف:

اینک کعبه است ، در میانه گردابی ، گردابی خروشان که چرخ می خورد و کعبه را طواف می کند ، یک نقطه ثابت در وسط و جز او ، همه متحرک در پیرامونش.
ثبوت ابدی و حرکت ابدی!

سعی:

سعی تلاش است ، حرکتی جستجوگر ، دارای هدف ، شتافتن ، دویدن.
و حج اینست ، آهنگ کردن ، حرکتی مدام ، در جهتی ثابت و تمامی جهان همین است ، و اکنون ، سعی .این جا هاجری ! یک زن ، یک نژاد تحقیر شده بی فخر افریقایی ، یک کنیز ، کنیزی سیاه، حبشی، کنیز یک زن ، ساره.

مدینه منوره:

ای حج کننده تو می توانی چند روزی در مدینه با پیامبر زندگی کنی و هر جا که او رفته است بروی و همه جا ، علی را نیز ببینی و بیابی و یکایک اصحاب را ،حتی خانه های اصحاب را و همه جا ، در مدینه حال ، گذشته مدینه را . و بدین گونه ، در متن تاریخ پرشور و عشق و جنبش و جهاد اسلام قرار گیری و خود را در آن بیست و سه سال پر برکت تاریخ آدمی ، در میان مهاجران و انصار بیابی و تاریخ اسلام و سیره پیامبر را نیز در کنار حج ، این چنین ببینی و یک دوره کامل و دقیق و زنده و تغییر دهنده اسلام را ، همراه حج ، در گهواره اسلام و در عزیزترین زمین و زمان و آماده ترین حالات و آزادترین بخش عمر بیاموزی.

تقصیر:

در پایان هفتمین سعی ، بر بلندی مروه ، از احرام بیرون آی ، اصلاح کن ، جامه زندگی بپوش ، آزاد شو...

حج بزرگتر:

روز نهم ذی حجه است ، اکنون حج آغاز شده است ، حج اکبر ! کجایی ؟
هر کجا که خواهی باش ، مسجد الحرام ، کنار کعبه ، کوچه ، خیابان ، بازار ، هتل ...
مهم نیست ، قصد ، رها کردن است ، آغاز سفر بزرگ است ، احرام بپوش و از مکه بیرون آی ! شگفتا ! اکنون باید کعبه را رها کنی ، مکه را پشت سر گذاری !

 

عرفات:

احرامی پوشی و از مکه بیرون می آیی، به سوی شرق . در بازگشتن از عرفات به کعبه ، باید در مشعر بایستی و سپس در منی.
روز نهم ، وقوف در عرفات ،
در سرزمین عرفات ، مشعر و منی ، هیچ نشانه ای وجود ندارد که بتوان ورود و وقوف در آن را توجیه کرد.
این خط سیر متصل ، نه از نظر طبیعی ، نه از نظر تاریخی و نه از نظر مذهبی ، هیچ خصوصیتی ندارد، آنچه این مسیر را به سه مرحله تقسیم می کند یک قرارداد است ، قراردادی فرضی برای تنظیم مراحل حج !آنچه مسئله را حساس تر می کند این است که در این جا ، تکیه بر وقوف است ، وقوف چیست؟
وقوف ، درنگ است ، توقفی گذرا ، نه ماندن ، نه سکون ، نه سکونت نه اقامت ... که درنگ !

مناسک:

مناسک جمع نسک است. از ریشه نسک چه معانی سر می زند؟
پرستش ، پارسایی ، ریاضت ، خشوع در برابر خدا و آنچه آدمی را به او نزدیک می کند، آنچه آدمی برای او می کند، شستن و پاک کردن جامه ، رسیدن به خانه ، بر راه درست و روش زیبا رفتن و به رفتن ادامه دادن ، هر حقی که از آنِ خداوند است ، آنچه به خدا تقدیم می شود، خون و خون بها ...

حج مجموعه ای است از حرکات ، حرکت دارای نظم وابسته به زمان.

یک حاج حامل نوری خواهد بود که تا پایان عمر ، می تواند پرتو افشان محیط تاریکش باشد.حج در میان همه احکام و اعمال دیگر مذهبی یا غیر مذهبی ، ممتاز است.

مشعر:

آفتاب عرفات رفت ، از عرفات برو ! که عرفات نیز می رود ، عرفات شب را تحمل نمی تواند، شب عرفات را می بلعد ، می کشد، محو می کند!
... که شب را باید در مشعر بود.

منی:

طولانی ترین وقوف ، آخرین وقوف و آخرین منزل ! یعنی : آرزو، آرمان ، ایده ال و ... منی ، منیه ،امانی ، تمنا ، عشق ! آخرین مرحله ، پس از مرحله شناخت و شعور!
صبح ، به تنگه مشعر می ریزد و مسلمانان را به دعوت نور، بپا می دارد.
وقوف در مشعر پایان می گیرد و باز هنگامه کوچ است . دل برکندن از منزلی و روی آوردن به منزلی دیگر.
سپاه سپید توحید ، به راه افتاده است ، شب را به جمع آوری سلاح پرداخته و به گفتگوی با خدا ، در انتظار صبح نَبَرد!
پارسایانِ مشعر ، اکنون ، شیرانِ منی !

رمی جمرات:

سه پایگاه پشت سر هم ،‌هریک به فاصله چند صد متری ، در طول یک خط مستقیم ، یک مسیر ، هرکدام یک ستون یادبود ،‌یک مجسمه ، یک بنای سمبلیک ، یک بت .هر سال ، رویشان را سفید می کنند!
الله اکبر ! چه پر معنی !
سپاه مهاجم به تنگه می رسد ، جمرات در دست و آماده !
این جا ابراهیم فرمان می دهد : در نخستین حمله ، آخرین را بزن!
نبرد پایان یافته است، آخری که افتاد، اولی و دومی دیگر قادر نیستند بر روی پای خود بایستند.
از جبهه آخری باز می گردی ؟جز قربانی ، کاری نداری ، اعلام فتح کن!

قربانی:

پس از رمی آخرین بت، بی درنگ قربانی کن ! که این سه بت مجسمه تثلیثند،مظهر سه مرحله ابلیسی ، فراموش مکن ، نیت یعنی این ! همواره در نیت باش، خود آگاه .
بدان که چه می کنی و چرا ؟ ظاهر این اعمال تو را در خود گم نکند ، از معنی ها غافل نمانی ، این همه اشاره است.
اکنون در منی یی ، ابراهیمی ، و اسماعیلت را به قربانگاه آورده ای ،
اسماعیل تو کیست ؟
چیست ؟
مقامت ؟‌ آبرویت ؟ موقعیت ،‌شغلت ؟ پولت ؟ خانه ات ؟ باغت ؟ اتومبیلت ؟ معشوقت ؟ خانواده ات ؟ علمت ؟‌درجه ات ؟ هنرت ؟‌روحانیتت ؟ لباست؟ نامت ؟‌نشانت؟ جانت ؟ جوانیت ؟‌زیبایی ات ؟
من چه می دانم ؟‌این را تو خود می دانی ،
من فقط می توانم نشانی هایش را به تو بدهم :
آنچه تو را ، در راه ایمان ، ضعیف می کند ، آنچه تو را در رفتن ، به ماندن می خواند ، آنچه تو را در راه مسئولیت به تردید می افکند ...

کعبه دل:

بدان که خدای تعالی در ظاهر ، کعبه ای بنا کرده که او از سنگ و گِل است و در باطن کعبه ای ساخته که از جان و دل است. آن کعبه ساخته ابراهیم خلیل است و این کعبه بناکرده رب جلیل است. آن کعبه منظور نظر مومنان است و این کعبه نظر گاه خداوند رحمان است . آن کعبه حجاز است و این کعبه راز است . آن کعبه اصناف خلایق است و این کعبه عطای حضرت خالق است. آنجا چاه زمزم است و اینجا آه دمادم . آنجا مروه و عرفات است و اینجا محل نور ذات.
حضرت محمد مصطفی ( ص ) آن کعبه را از بتان پاک کرد، تو این کعبه را از اصنام هوا و هوس پاک گردان
.

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: